مشخصات شعر

تشنگى در کربلا

بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است

 از عطش دل‌ها کباب است و زبان خشکیده است

 

کربلا بستان عشق است و شهامت؛ اى دریغ!

 کز سَموم تشنگى، این بوستان خشکیده است

 

سوز بى‌آبى اثر کرده است در اهل حرم

 هر طرف بینى لب پیر و جوان خشکیده است

 

آه! از این میهماندارى که در دشت بلا

 میزبان، سیراب و کام میهمان خشکیده است

 

نازم این همّت! که عبّاس آید از دریا ولى

 آب بر دوش است و لب‌ها همچنان خشکیده است

 

دامن مادر چو دریا، اصغرش چون ماهى است

 کام ماهى بر لب آب روان خشکیده است

 

گر ندارد اشک تا آبى به لب‌هایش زند

 چشمه‌ی چشم رباب از سوز جان خشکیده است

 

بس که می‌سوزم «مؤیّد»! از غم آل على

 چشمه‌ی چشم رباب از سوز جان خشکیده است

 

تشنگى در کربلا

بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است

 از عطش دل‌ها کباب است و زبان خشکیده است

 

کربلا بستان عشق است و شهامت؛ اى دریغ!

 کز سَموم تشنگى، این بوستان خشکیده است

 

سوز بى‌آبى اثر کرده است در اهل حرم

 هر طرف بینى لب پیر و جوان خشکیده است

 

آه! از این میهماندارى که در دشت بلا

 میزبان، سیراب و کام میهمان خشکیده است

 

نازم این همّت! که عبّاس آید از دریا ولى

 آب بر دوش است و لب‌ها همچنان خشکیده است

 

دامن مادر چو دریا، اصغرش چون ماهى است

 کام ماهى بر لب آب روان خشکیده است

 

گر ندارد اشک تا آبى به لب‌هایش زند

 چشمه‌ی چشم رباب از سوز جان خشکیده است

 

بس که می‌سوزم «مؤیّد»! از غم آل على

 چشمه‌ی چشم رباب از سوز جان خشکیده است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×