مشخصات شعر

سلیمان زمان

در صف کرببلا جان جهان را کشتند

 سبب خلقت پیدا و نهان را کشتند

 

یک جهان اهرمن از کین به هواى زر و سیم

 جمع گردیده، سلیمان زمان را کشتند

 

مردمى سفله و نامرد به دستور یزید

 روح مردانگى و عدل و امان را کشتند

 

گردباد ستم انگیخته از هر طرفى

 شمع پرتوفکن کون و مکان را کشتند

 

ره باطل بگزیدند و به نیرنگ و ستم

 آن ز حق بی‌خبران، حق‌طلبان را کشتند

 

قامت پیر فلک خم شد از این داغ گران

 که على‌اکبر و عبّاس جوان را کشتند

 

آه از آن قوم مسلمان که پى خواهش نفس

 پسر دختر پیغمبرشان را کشتند!

 

عالمى سوخت از این غم که در آغوش پدر

 کودک تشنه‌ی بیتاب و توان را کشتند

 

حرم محترمش را به اسارت بردند

 بعد از آنی که همه پیر و جوان را کشتند

 

دلش آغشته به خون است «مؤیّد» زین غم

که به صحراى بلا، جان جهان را کشتند

سلیمان زمان

در صف کرببلا جان جهان را کشتند

 سبب خلقت پیدا و نهان را کشتند

 

یک جهان اهرمن از کین به هواى زر و سیم

 جمع گردیده، سلیمان زمان را کشتند

 

مردمى سفله و نامرد به دستور یزید

 روح مردانگى و عدل و امان را کشتند

 

گردباد ستم انگیخته از هر طرفى

 شمع پرتوفکن کون و مکان را کشتند

 

ره باطل بگزیدند و به نیرنگ و ستم

 آن ز حق بی‌خبران، حق‌طلبان را کشتند

 

قامت پیر فلک خم شد از این داغ گران

 که على‌اکبر و عبّاس جوان را کشتند

 

آه از آن قوم مسلمان که پى خواهش نفس

 پسر دختر پیغمبرشان را کشتند!

 

عالمى سوخت از این غم که در آغوش پدر

 کودک تشنه‌ی بیتاب و توان را کشتند

 

حرم محترمش را به اسارت بردند

 بعد از آنی که همه پیر و جوان را کشتند

 

دلش آغشته به خون است «مؤیّد» زین غم

که به صحراى بلا، جان جهان را کشتند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×