مشخصات شعر

نام دشمن شکن

اى غریبى که تو را در دل عالم، وطن است!

 هر کجا انجمنى هست ز داغت سخن است

 

انبیا را ز لب خشک تو دل، آب شده است

 اولیا را سخن تشنگی‌ات بر دهن است

 

بى کفن گر تن صد چاک تو بر خاک بماند

 پرده پرده دل عشّاق تو را پیرهن است

 

تو کریمىّ و کریمان همه مسکین درت

 تو حسینىّ و صفاتت حسن اندر حسن است

 

دشمنان سعى به خاموشى نورت دارند

 بىخبر زین که همین نام تو دشمن شکن است

 

این حدیث است که در حشر بُوَد اهل بهشت

 هر که را ذرّهاى از تربت تو در کفن است

 

دل هر ذرّه چو خورشید ز داغت سوزان

 وز عطش در دل هر قطره، غمت موج زن است

 

پنج تن اشرف خلقند و فروغ تو، حسین!

 نقطه‌ی دایره مرحمت پنج تن است

 

سرِ دور از بدنت سرور سرها و هنوز

 آفتاب، آینه‌ی آن سر دور از بدن است

 

کشته‌ی اشکى و من اشک‌فشانم همه روز

 ز آن که گفتند به زخم تو دوا، اشک من است

 

چون «مؤیّد» به تو من انس گرفتم آنسان

که مرا نام تو در هر نفس و هر سخن است

نام دشمن شکن

اى غریبى که تو را در دل عالم، وطن است!

 هر کجا انجمنى هست ز داغت سخن است

 

انبیا را ز لب خشک تو دل، آب شده است

 اولیا را سخن تشنگی‌ات بر دهن است

 

بى کفن گر تن صد چاک تو بر خاک بماند

 پرده پرده دل عشّاق تو را پیرهن است

 

تو کریمىّ و کریمان همه مسکین درت

 تو حسینىّ و صفاتت حسن اندر حسن است

 

دشمنان سعى به خاموشى نورت دارند

 بىخبر زین که همین نام تو دشمن شکن است

 

این حدیث است که در حشر بُوَد اهل بهشت

 هر که را ذرّهاى از تربت تو در کفن است

 

دل هر ذرّه چو خورشید ز داغت سوزان

 وز عطش در دل هر قطره، غمت موج زن است

 

پنج تن اشرف خلقند و فروغ تو، حسین!

 نقطه‌ی دایره مرحمت پنج تن است

 

سرِ دور از بدنت سرور سرها و هنوز

 آفتاب، آینه‌ی آن سر دور از بدن است

 

کشته‌ی اشکى و من اشک‌فشانم همه روز

 ز آن که گفتند به زخم تو دوا، اشک من است

 

چون «مؤیّد» به تو من انس گرفتم آنسان

که مرا نام تو در هر نفس و هر سخن است

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×