مشخصات شعر

قهرمان عشق

یاد مدینه می‌کنم امروز با سلام

 اى شهر وحى و شهر رسالت! تو را سلام!

 

باد از مَلَک درود تو را! وز خدا سلام!

 بر منزل نخست پیمبر، قُبا سلام!

 

آنجا که هست بر در و بامش نشان وحى

 حُرمت گرفته از قدم خاندان وحى

 

آن خاندان که علّت ایجاد عالمند

 عشق مصوّرند و کمال مجسّمند

 

در پرده‌ی جلال خداوند، محرمند

 ابنای آدمند و بر آدم مقدّمند

 

افروخته است دست الهى چراغشان

 باشد حسین، لاله‌ی خونین باغشان

 

بدرى که ماه شعبان، ماه طلوع اوست

 او اصل خلقت است و عالم، فروع اوست

 

حالى خدا پسند، خضوع و خشوع اوست

 آثار بندگى به سجود و رکوع اوست

 

شعبان، همین نه ماه رسول خدا بُوَد

 ماه حسین، تشنه لب کربلا بُوَد

 

بار دگر خداى به زهرا پسر دهد

 خورشید عشق را پسرى چون قمر دهد

 

یعنى که باز نخل امامت ثمر دهد

 جبریل را بگوى به فطرس خبر دهد

 

کآید به خاک‌بوسى و نظّاره‌ی حسین

 ساید دو بال خویش به گهواره‌ی حسین

 

خواندش نبى، حسین که این است نام او

 گفتا اذان به گوشش و برداشت کام او

 

با بوسه ریخت شهد ولایت به جام او

 با گریه کرد یاد جهاد و قیام او

 

بر سینهاش گرفت و به کامش زبان نهاد

 داد «حسین از من و من از حسین» داد

 

او را که همچو خویش خدا فرد آفرید

 پیغمبر خداى به دامن بپرورید

 

در جاى شیر، شیره‌ی جان نبى مکید

 تا بر مدارجى که بباید رسد، رسید

 

آرى؛ حسین، لاله‌ی بستان احمدى است

 آیینه‌ی تمام‌نماى محمّدى است

 

تفسیر عشق، اوست؛ به عشق‌آفرین قسم!

 معناى روح اوست؛ به روح الامین قسم!

 

صبر و یقین از اوست؛ به صبر و یقین قسم!

 خاکش بُوَد شفا، به خداى مبین قسم!

 

قد قامت الصّلوه بُوَد راز قامتش

 هستى سپرده سر به حریم امامتش

 

آمد حسین، واسطه‌ی رحمت خدا

 در ماسوا بزرگ‌ترین آیت خدا

 

از کار او ظهور کند قدرت خدا

 دین خدا، کتاب خدا، سنّت خدا

 

این دوّمین گل است ز بستان فاطمه

 روح نبى، روان على، جان فاطمه

 

آمد حسین و رشته‌ی امّید در کفش

 برنامه‌ی حماسه‌ی جاوید در کفش

 

همچون خلیل، پرچم توحید در کفش

 همچون کلیم، چشمه‌ی خورشید در کفش

 

از انبیاست قدر و مقامش رفیعتر

 در اولیاست فُلک نجاتى سریعتر

 

تا بندگى بُوَد، شرف بندگى از اوست

 تا زندگى بُوَد، نفس زندگى از اوست

 

خورشید عشق را همه تابندگى از اوست

 دارندگى از او و برازندگى از اوست

 

جنبش از او به دایره‌ی کاف و نون فتاد

 حق را بلند کرده و خود غرق خون فتاد

 

خورشید را ز روى حسین آفریده‌اند

 شب را ز تاب موى حسین آفریده‌اند

 

 

گل را ز رنگ و بوى حسین آفریده‌اند

 صوتى که در گلوى حسین آفریده‌اند

 

بانگ خداپرستى و وجدان عالم است

 فریاد دادخواهى مردان عالم است

 

اى حلقه‌ی ولاى تو طوق ارادتم!

 مدحت وظیفه‌ی من و ذکرت عبادتم

 

می‌میرم از فراق؛ بیا بر عیادتم

 باشد گدایى سر کوى تو عادتم

 

آن خالقى که ذات تو را آفریده است

ما را گداى کوى شما آفریده است

 

 

قهرمان عشق

یاد مدینه می‌کنم امروز با سلام

 اى شهر وحى و شهر رسالت! تو را سلام!

 

باد از مَلَک درود تو را! وز خدا سلام!

 بر منزل نخست پیمبر، قُبا سلام!

 

آنجا که هست بر در و بامش نشان وحى

 حُرمت گرفته از قدم خاندان وحى

 

آن خاندان که علّت ایجاد عالمند

 عشق مصوّرند و کمال مجسّمند

 

در پرده‌ی جلال خداوند، محرمند

 ابنای آدمند و بر آدم مقدّمند

 

افروخته است دست الهى چراغشان

 باشد حسین، لاله‌ی خونین باغشان

 

بدرى که ماه شعبان، ماه طلوع اوست

 او اصل خلقت است و عالم، فروع اوست

 

حالى خدا پسند، خضوع و خشوع اوست

 آثار بندگى به سجود و رکوع اوست

 

شعبان، همین نه ماه رسول خدا بُوَد

 ماه حسین، تشنه لب کربلا بُوَد

 

بار دگر خداى به زهرا پسر دهد

 خورشید عشق را پسرى چون قمر دهد

 

یعنى که باز نخل امامت ثمر دهد

 جبریل را بگوى به فطرس خبر دهد

 

کآید به خاک‌بوسى و نظّاره‌ی حسین

 ساید دو بال خویش به گهواره‌ی حسین

 

خواندش نبى، حسین که این است نام او

 گفتا اذان به گوشش و برداشت کام او

 

با بوسه ریخت شهد ولایت به جام او

 با گریه کرد یاد جهاد و قیام او

 

بر سینهاش گرفت و به کامش زبان نهاد

 داد «حسین از من و من از حسین» داد

 

او را که همچو خویش خدا فرد آفرید

 پیغمبر خداى به دامن بپرورید

 

در جاى شیر، شیره‌ی جان نبى مکید

 تا بر مدارجى که بباید رسد، رسید

 

آرى؛ حسین، لاله‌ی بستان احمدى است

 آیینه‌ی تمام‌نماى محمّدى است

 

تفسیر عشق، اوست؛ به عشق‌آفرین قسم!

 معناى روح اوست؛ به روح الامین قسم!

 

صبر و یقین از اوست؛ به صبر و یقین قسم!

 خاکش بُوَد شفا، به خداى مبین قسم!

 

قد قامت الصّلوه بُوَد راز قامتش

 هستى سپرده سر به حریم امامتش

 

آمد حسین، واسطه‌ی رحمت خدا

 در ماسوا بزرگ‌ترین آیت خدا

 

از کار او ظهور کند قدرت خدا

 دین خدا، کتاب خدا، سنّت خدا

 

این دوّمین گل است ز بستان فاطمه

 روح نبى، روان على، جان فاطمه

 

آمد حسین و رشته‌ی امّید در کفش

 برنامه‌ی حماسه‌ی جاوید در کفش

 

همچون خلیل، پرچم توحید در کفش

 همچون کلیم، چشمه‌ی خورشید در کفش

 

از انبیاست قدر و مقامش رفیعتر

 در اولیاست فُلک نجاتى سریعتر

 

تا بندگى بُوَد، شرف بندگى از اوست

 تا زندگى بُوَد، نفس زندگى از اوست

 

خورشید عشق را همه تابندگى از اوست

 دارندگى از او و برازندگى از اوست

 

جنبش از او به دایره‌ی کاف و نون فتاد

 حق را بلند کرده و خود غرق خون فتاد

 

خورشید را ز روى حسین آفریده‌اند

 شب را ز تاب موى حسین آفریده‌اند

 

 

گل را ز رنگ و بوى حسین آفریده‌اند

 صوتى که در گلوى حسین آفریده‌اند

 

بانگ خداپرستى و وجدان عالم است

 فریاد دادخواهى مردان عالم است

 

اى حلقه‌ی ولاى تو طوق ارادتم!

 مدحت وظیفه‌ی من و ذکرت عبادتم

 

می‌میرم از فراق؛ بیا بر عیادتم

 باشد گدایى سر کوى تو عادتم

 

آن خالقى که ذات تو را آفریده است

ما را گداى کوى شما آفریده است

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×