مشخصات شعر

آوای رجز

 

باز سینای دلم را طورهاست

باز در نای وجودم، شورهاست

 

کیست کاین‌سان در تکلّم با من است؟

با من است این یار پنهان، یا من است؟

 

شعله برمی‌خیزد از آوای من

کیست کامشب می‌دمد در نای من؟

 

سینه‌ام سوز درون دارد همی

دیده‌ام باران خون بارد همی

 

چند نوشانی دوایم؟ ای طبیب!

درد من باشد غم عشق حبیب

 

گر شکافی قلب مجذوب مرا

ننگری جز عشق محبوب مرا

 

بوده هر شب، ورد و ذکرم با حبیب

یا حبیبی! یا حبیبی! یا حبیب!

 

 

سینه‌‌ی من، عاشق تیر بلاست

پیر عشق من، «حبیب» کربلاست

 

آن جوان‌مردی که آمد پیر عشق

عاشق امّا عاشق شمشیر عشق

 

تشنه امّا از همه سیراب‌تر

پیر امّا از جوان، شاداب‌تر

 

آن‌چنان گردیده محو روی دوست

که دگر آنی نمی‌گنجد به پوست

 

ساخته از آتش و خون، ساز و برگ

جنگ را کرده بهانه، بهر مرگ

 

خیمه بیرون از جهانِ تن زده

خویشتن را بر صف دشمن زده

 

از برونش، جلوه‌گر نور حسین

در درونش، موج‌زن شور حسین

 

پیش تیر و نیزه و شمشیر و سنگ

بر لب، آوای رجز با نای جنگ

 

کای گروهِ از محبّت بی‌نصیب!

من حبیبم، من حبیبم، من حبیب

 

خشم حق گردیده ظاهر، بنْگرید

جنگ فرزند مظاهر، بنْگرید

 

هان! مخوانیدم نزار و پیرمرد

شیرمردم، شیرمردم، شیرمرد

 

جذبه‌ی یار است در نیروی من

قدرت عشق است در بازوی من

 

گر هوای زنده بودن داشتم

زنده یک تن از شما نگْذاشتم

 

عهد ما در قُرب جانان خواستن

بود از اوّل رخ به خون آراستن

 

تیغ را دیدن، سپر انداختن

دوش تن را بار سر انداختن

 

سنگ‌هاتان، لؤ‌لؤ لا‌لای من

تیغ‌هاتان، نرگس شهلای من

 

کیست تا در جام چشمم، خون کند؟

کیست تا رویم ز خون، گل‌گون کند؟

 

تیر کو تا بر بصر بگْذارمش؟

نیزه کو تا بر جگر بسْپارمش؟

 

مرهم من نیست غیر از زخم دوست

زآن که تیغش از محبّت‌های اوست

 

من حبیبم، مرگ، محبوب من است

زخم روی زخم، مطلوب من است

 

آن که سوزاند مرا حاصل کجاست؟

ناز قاتل می‌کشم، قاتل کجاست؟

 

هر چه آید زخم بر اندام من

مرگ شیرین‌تر شود در کام من

 

 

او شهادت را به استقبال رفت

تا که در امواج خون از حال رفت

 

آن‌قَدَر خون ریخت از آن جان پاک

تا که سرو قامتش شد نقش خاک

 

کرد از خون، آن‌چنان رخ را خضاب

که بُوَد گل‌گون «الی یوم‌الحساب»

 

بی‌کس و مظلوم، تنها و غریب

شد حبیبی کشته در راه حبیب

 

تا ابد از خلق و خلّاق ودود

بر حسین و بر حبیب او، درود!

 

هدیه بر محبوب شد، جان حبیب

جان «میثم»، باد قربان حبیب!

آوای رجز

 

باز سینای دلم را طورهاست

باز در نای وجودم، شورهاست

 

کیست کاین‌سان در تکلّم با من است؟

با من است این یار پنهان، یا من است؟

 

شعله برمی‌خیزد از آوای من

کیست کامشب می‌دمد در نای من؟

 

سینه‌ام سوز درون دارد همی

دیده‌ام باران خون بارد همی

 

چند نوشانی دوایم؟ ای طبیب!

درد من باشد غم عشق حبیب

 

گر شکافی قلب مجذوب مرا

ننگری جز عشق محبوب مرا

 

بوده هر شب، ورد و ذکرم با حبیب

یا حبیبی! یا حبیبی! یا حبیب!

 

 

سینه‌‌ی من، عاشق تیر بلاست

پیر عشق من، «حبیب» کربلاست

 

آن جوان‌مردی که آمد پیر عشق

عاشق امّا عاشق شمشیر عشق

 

تشنه امّا از همه سیراب‌تر

پیر امّا از جوان، شاداب‌تر

 

آن‌چنان گردیده محو روی دوست

که دگر آنی نمی‌گنجد به پوست

 

ساخته از آتش و خون، ساز و برگ

جنگ را کرده بهانه، بهر مرگ

 

خیمه بیرون از جهانِ تن زده

خویشتن را بر صف دشمن زده

 

از برونش، جلوه‌گر نور حسین

در درونش، موج‌زن شور حسین

 

پیش تیر و نیزه و شمشیر و سنگ

بر لب، آوای رجز با نای جنگ

 

کای گروهِ از محبّت بی‌نصیب!

من حبیبم، من حبیبم، من حبیب

 

خشم حق گردیده ظاهر، بنْگرید

جنگ فرزند مظاهر، بنْگرید

 

هان! مخوانیدم نزار و پیرمرد

شیرمردم، شیرمردم، شیرمرد

 

جذبه‌ی یار است در نیروی من

قدرت عشق است در بازوی من

 

گر هوای زنده بودن داشتم

زنده یک تن از شما نگْذاشتم

 

عهد ما در قُرب جانان خواستن

بود از اوّل رخ به خون آراستن

 

تیغ را دیدن، سپر انداختن

دوش تن را بار سر انداختن

 

سنگ‌هاتان، لؤ‌لؤ لا‌لای من

تیغ‌هاتان، نرگس شهلای من

 

کیست تا در جام چشمم، خون کند؟

کیست تا رویم ز خون، گل‌گون کند؟

 

تیر کو تا بر بصر بگْذارمش؟

نیزه کو تا بر جگر بسْپارمش؟

 

مرهم من نیست غیر از زخم دوست

زآن که تیغش از محبّت‌های اوست

 

من حبیبم، مرگ، محبوب من است

زخم روی زخم، مطلوب من است

 

آن که سوزاند مرا حاصل کجاست؟

ناز قاتل می‌کشم، قاتل کجاست؟

 

هر چه آید زخم بر اندام من

مرگ شیرین‌تر شود در کام من

 

 

او شهادت را به استقبال رفت

تا که در امواج خون از حال رفت

 

آن‌قَدَر خون ریخت از آن جان پاک

تا که سرو قامتش شد نقش خاک

 

کرد از خون، آن‌چنان رخ را خضاب

که بُوَد گل‌گون «الی یوم‌الحساب»

 

بی‌کس و مظلوم، تنها و غریب

شد حبیبی کشته در راه حبیب

 

تا ابد از خلق و خلّاق ودود

بر حسین و بر حبیب او، درود!

 

هدیه بر محبوب شد، جان حبیب

جان «میثم»، باد قربان حبیب!

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×