مشخصات شعر

گل و گلاب

دختری را خانه در ویرانه بود

باده، اشک و چشم او، پیمانه بود

 

تشنه بود و سینه‌ای پُردرد داشت

در درون سینه، آه سرد داشت

 

پیکر و بازوی او، آزرده بود

بس که در ره، تازیانه خورده بود

 

از دویدن در قفای قافله

هر دو پایش بود پُر از آبله

 

دختر دردی‌کش جام الست

بود از شوق لقای دوست، مست

 

در طبق، هستیّ آن دردانه بود

رأس بابا، شمع و او، پروانه بود

 

چون صدف، لعل لبش را باز کرد

با پدر این‌سان سخن آغاز کرد:

 

ای پدر! شادم که در بر آمدی

چون نبودت پا تو با سر آمدی

 

غم مخور، ای گل! گلابت می‌دهم

از سبوی دیده، آبت می‌دهم

 

گر چه داغت کرده دل‌خونم، پدر!

از وفای عمّه ممنونم، پدر!

 

این بگفت و سر به آغوشش گرفت

بوسه از لعل لب نوشش گرفت

 

لب به لب‌هایش نهاد و برنداشت

مرگ او را هیچ کس باور نداشت

گل و گلاب

دختری را خانه در ویرانه بود

باده، اشک و چشم او، پیمانه بود

 

تشنه بود و سینه‌ای پُردرد داشت

در درون سینه، آه سرد داشت

 

پیکر و بازوی او، آزرده بود

بس که در ره، تازیانه خورده بود

 

از دویدن در قفای قافله

هر دو پایش بود پُر از آبله

 

دختر دردی‌کش جام الست

بود از شوق لقای دوست، مست

 

در طبق، هستیّ آن دردانه بود

رأس بابا، شمع و او، پروانه بود

 

چون صدف، لعل لبش را باز کرد

با پدر این‌سان سخن آغاز کرد:

 

ای پدر! شادم که در بر آمدی

چون نبودت پا تو با سر آمدی

 

غم مخور، ای گل! گلابت می‌دهم

از سبوی دیده، آبت می‌دهم

 

گر چه داغت کرده دل‌خونم، پدر!

از وفای عمّه ممنونم، پدر!

 

این بگفت و سر به آغوشش گرفت

بوسه از لعل لب نوشش گرفت

 

لب به لب‌هایش نهاد و برنداشت

مرگ او را هیچ کس باور نداشت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×