مشخصات شعر

بانگ منادی

باز روزم در نظر آمد چو شام

یادم آمد، ماجرای شهر شام

 

چون اسیران دیار کربلا

صبح‌دم شد وارد شام بلا

 

شورش از دروازه‌ی ساعات شد

روز روشن در نظر، ظلْمات شد

 

جامه‌ها نو، بسته کف‌ها را خضاب

در مبارک‌باد هر یک در خطاب

 

شاد و خندان گشته و کف می‌زنند

بربط و چنگ و نی و دف می‌زنند

 

ناگهان بانگ منادی زد ندا:

آمدند اینک اسیران بلا

 

نزد هر محمل، سری بر نوک نی

رأس شه در پیش و اطفالش ز پی

 

سیّد سجّاد، زین‌العابدین

حجّت حق، سرور اهل یقین

 

رأس بابش از جفا بر نوک نی

اهل بیت مصطفی او را ز پی

 

گِرد او از مردمان اهل شام

کرده با طعن و شماتت، ازدحام

 

ابتلا و محنت شام بلا

بیش‌تر شد از زمین کربلا

 

«آذر»! از سینه بکش آه و فغان

یاد کن از محنت غم‌دیدگان

بانگ منادی

باز روزم در نظر آمد چو شام

یادم آمد، ماجرای شهر شام

 

چون اسیران دیار کربلا

صبح‌دم شد وارد شام بلا

 

شورش از دروازه‌ی ساعات شد

روز روشن در نظر، ظلْمات شد

 

جامه‌ها نو، بسته کف‌ها را خضاب

در مبارک‌باد هر یک در خطاب

 

شاد و خندان گشته و کف می‌زنند

بربط و چنگ و نی و دف می‌زنند

 

ناگهان بانگ منادی زد ندا:

آمدند اینک اسیران بلا

 

نزد هر محمل، سری بر نوک نی

رأس شه در پیش و اطفالش ز پی

 

سیّد سجّاد، زین‌العابدین

حجّت حق، سرور اهل یقین

 

رأس بابش از جفا بر نوک نی

اهل بیت مصطفی او را ز پی

 

گِرد او از مردمان اهل شام

کرده با طعن و شماتت، ازدحام

 

ابتلا و محنت شام بلا

بیش‌تر شد از زمین کربلا

 

«آذر»! از سینه بکش آه و فغان

یاد کن از محنت غم‌دیدگان

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×