مشخصات شعر

بأبى المهموم

غم دین چون داشتى، اى حسین!

قلب محزون داشتى، اى حسین

 

جگرت مىی‌سوخت از تشنگى

دل پر خون داشتى، اى حسین

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

چه دلى؟ بس تنگ از فرط غم

چه غمى؟ انبوه بر روى هم

 

چه تنى؟ مجروح در خاک و خون

چه لبى؟ عطشان در پیش یم

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

شده ثارالله،‏ وجه الثّرى

که در و دشت است، ماتم‏سرا

 

ز غمت بگریست خون، آسمان

به عزا بنشست خیرالورى

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

ز جنان آیند آل عبا

که تو را بینند گل‌گون قبا

 

مگر از این دشت سوى جنان

خبرى برده است باد صبا

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

به خدا! امروز در کربلا

به جهان این راز شد بر ملا

 

که چه عهدى بود، عهد الست

ز کجا برخاست قالوا بلى

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

به خدا! این جاست کوى صفا

که در آن جمعند اهل وفا

 

ولى از آثار پیدا بُوَد

که بسى دیدند جور و جفا

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

پس از این هم دوست‌داران تو

ندهند از دست، دامان تو

 

روز و شب گویند یا لَیتَنا!

مى‏شدیم آن روز قربان تو

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

چون «نگارنده» صدها هزار

از دل و جانند در انتظار

 

تا مگر گیرند داد تو را

با ولىّ عصر در روزگار

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

بأبى المهموم

غم دین چون داشتى، اى حسین!

قلب محزون داشتى، اى حسین

 

جگرت مىی‌سوخت از تشنگى

دل پر خون داشتى، اى حسین

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

چه دلى؟ بس تنگ از فرط غم

چه غمى؟ انبوه بر روى هم

 

چه تنى؟ مجروح در خاک و خون

چه لبى؟ عطشان در پیش یم

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

شده ثارالله،‏ وجه الثّرى

که در و دشت است، ماتم‏سرا

 

ز غمت بگریست خون، آسمان

به عزا بنشست خیرالورى

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

ز جنان آیند آل عبا

که تو را بینند گل‌گون قبا

 

مگر از این دشت سوى جنان

خبرى برده است باد صبا

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

به خدا! امروز در کربلا

به جهان این راز شد بر ملا

 

که چه عهدى بود، عهد الست

ز کجا برخاست قالوا بلى

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

به خدا! این جاست کوى صفا

که در آن جمعند اهل وفا

 

ولى از آثار پیدا بُوَد

که بسى دیدند جور و جفا

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

پس از این هم دوست‌داران تو

ندهند از دست، دامان تو

 

روز و شب گویند یا لَیتَنا!

مى‏شدیم آن روز قربان تو

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

چون «نگارنده» صدها هزار

از دل و جانند در انتظار

 

تا مگر گیرند داد تو را

با ولىّ عصر در روزگار

 

بِأبى المَهموم حتّى قَضى

بِأبى العَطشان حتّى مَضى

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×