مشخصات شعر

جان خسته

اوفتاده مرغ دل در دام غم با جان خسته

دیده چون از گلستانش مى‌‏رود گل دسته‌‏دسته

 

خسته‏‌جان را جَستن از دام بلا، ممکن نباشد

زآن که مى‏‌افتد به صدها دام از دامى نجَسته

 

مرغ جان من ز غم‌‏هاى تو، اى جانان زینب!

کى شود آزاد با بال و پرى درهم شکسته؟

 

پایبند کربلایت شد دل من، اى برادر!

کى تواند کس گریزد از بلا با پاى بسته؟

 

باورم هرگز نمى‏‌آمد که آید روزى آخر

کاین چنین خود را ببینم مات و در ماتم نشسته

 

شد تو را صبح وصالت، عصر عاشورا ولى من

ماندم و این شام تار و رشته‏‌اى از هم گسسته

 

گرید و گریاند و نالد، «نگارنده» در این غم

تا نباشد در معاد از دستۀ ز آتش نرسته

 

جان خسته

اوفتاده مرغ دل در دام غم با جان خسته

دیده چون از گلستانش مى‌‏رود گل دسته‌‏دسته

 

خسته‏‌جان را جَستن از دام بلا، ممکن نباشد

زآن که مى‏‌افتد به صدها دام از دامى نجَسته

 

مرغ جان من ز غم‌‏هاى تو، اى جانان زینب!

کى شود آزاد با بال و پرى درهم شکسته؟

 

پایبند کربلایت شد دل من، اى برادر!

کى تواند کس گریزد از بلا با پاى بسته؟

 

باورم هرگز نمى‏‌آمد که آید روزى آخر

کاین چنین خود را ببینم مات و در ماتم نشسته

 

شد تو را صبح وصالت، عصر عاشورا ولى من

ماندم و این شام تار و رشته‏‌اى از هم گسسته

 

گرید و گریاند و نالد، «نگارنده» در این غم

تا نباشد در معاد از دستۀ ز آتش نرسته

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×