مشخصات شعر

تشنۀ دیدار

دیدۀ دل‏دادگان بُوَد به تو مایل

چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل

 

چون به خدا! کشتى نجات تویى تو

با تو رسد ناخداى عشق به ساحل

 

خون تو خون خداست، جلّ جلاله

کوى تو چون کعبه، قبله‌‏گاه قبائل

 

تشنۀ دیدار بوده‌‏اى که نبودت

آب، میسّر مگر ز خنجر قاتل

 

تا گذرد تشنگى ز حدّ تصوّر

بود فراهم تو را تمام وسایل

 

تابش خورشید و گرد و خاک و تکاپو

حمله به چندین هزار لشکر باطل

 

دیدن جمعى به خیمه‌‏گاه، پریشان

تشنه و سوزان، بسان شمع به محفل

 

تشنه، شود تشنه‌‏تر، چو تشنه ببیند

دل، شود آشفته‌‏تر ز دیدن بى‌‏دل

 

بر تو عیان بود، حال و روز یتیمان

دیدن آن رنج‌‏ها و طىّ مراحل

 

بر تو عیان بود این که مى‌زند آخر

زینب از این داغ، سر به چوبۀ محمل

 

اشک «نگارنده» ریزد از دل سوزان

دیده براى دل است، شاهد عادل

تشنۀ دیدار

دیدۀ دل‏دادگان بُوَد به تو مایل

چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل

 

چون به خدا! کشتى نجات تویى تو

با تو رسد ناخداى عشق به ساحل

 

خون تو خون خداست، جلّ جلاله

کوى تو چون کعبه، قبله‌‏گاه قبائل

 

تشنۀ دیدار بوده‌‏اى که نبودت

آب، میسّر مگر ز خنجر قاتل

 

تا گذرد تشنگى ز حدّ تصوّر

بود فراهم تو را تمام وسایل

 

تابش خورشید و گرد و خاک و تکاپو

حمله به چندین هزار لشکر باطل

 

دیدن جمعى به خیمه‌‏گاه، پریشان

تشنه و سوزان، بسان شمع به محفل

 

تشنه، شود تشنه‌‏تر، چو تشنه ببیند

دل، شود آشفته‌‏تر ز دیدن بى‌‏دل

 

بر تو عیان بود، حال و روز یتیمان

دیدن آن رنج‌‏ها و طىّ مراحل

 

بر تو عیان بود این که مى‌زند آخر

زینب از این داغ، سر به چوبۀ محمل

 

اشک «نگارنده» ریزد از دل سوزان

دیده براى دل است، شاهد عادل

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×