مشخصات شعر

ورود آل‌اللّه‏ به قتلگاه شهدا و خروج از کربلا

چون اسیران بلا از کربلا بستند بار

ناگهان افتادشان بر کشتگان دین، گذار

 

جسم پاک شاه را زینب، چو جان در بر کشید

پس زبان بگْشاد در شرح غم و بگْریست زار

 

کآن‌چه ما را در گلستان بوده، غارت کرد دى

نى دگر گل مانْد در گلشن، نه آواز هَزار

 

سرخ‌گل از هیبت غارت‏گران گردید آب

زردگل را سینه و پهلو شکست از یک فشار

 

آن کشیدى زلف سنبل، کز گلستان دور شو

وین دریدى دامن گل که بده نوبت به خار

 

پنجۀ دى آخر از گوش گل مریم کشید

گوشوارى کز مسیح فرودین بُد یادگار

 

سنبل و نسرین و لاله، نرگس و ریحان و گل

در میان خاک و خون افتاده هم‏چون خار، خوار

 

نوجوانان جمله در خون خفته و نبْوَد عجب

هر که پیغمبر کُشد، در خون کشد امّت هزار

 

اشک چشم و سوز دل ما را ز سر تا پا گرفت

در میان آب و آتش چیست گو تدبیر کار؟

 

زخم تو بر تن فزون‏‌تر یا مرا بر سینه، داغ؟

فرق اکبر غم‌فزاتر یا گلوى شیرخوار؟

 

خون روان‏تر از رگانت یا مرا از دیده اشک؟

تلخ‏تر کام تو یا خود کام من از روزگار؟

 

با سرت همره شوم یا جان دهم پیش تنت؟

تو بفرما تا کدامین را نمایم اختیار

 

این یتیمان را منِ دل‌خسته با خود مى‏‌برم

کُشتگان را ز اکبر و اصغر تو گیر اندر کنار

 

ارمغانى بایدم تا جانب یثرب برم

از تو جز پیراهن خونین ندارم یادگار

 

گر ز حال اکبر و اصغر بپرسندم همى

فرق اکبر باز‌گویم یا گلوى شیرخوار؟

 

نى سرت با ما بُوَد همره، نه تن، اى جان من!

بى تن و بى سر که رفته سوى خانه؟ زینهار

 

 

ورود آل‌اللّه‏ به قتلگاه شهدا و خروج از کربلا

چون اسیران بلا از کربلا بستند بار

ناگهان افتادشان بر کشتگان دین، گذار

 

جسم پاک شاه را زینب، چو جان در بر کشید

پس زبان بگْشاد در شرح غم و بگْریست زار

 

کآن‌چه ما را در گلستان بوده، غارت کرد دى

نى دگر گل مانْد در گلشن، نه آواز هَزار

 

سرخ‌گل از هیبت غارت‏گران گردید آب

زردگل را سینه و پهلو شکست از یک فشار

 

آن کشیدى زلف سنبل، کز گلستان دور شو

وین دریدى دامن گل که بده نوبت به خار

 

پنجۀ دى آخر از گوش گل مریم کشید

گوشوارى کز مسیح فرودین بُد یادگار

 

سنبل و نسرین و لاله، نرگس و ریحان و گل

در میان خاک و خون افتاده هم‏چون خار، خوار

 

نوجوانان جمله در خون خفته و نبْوَد عجب

هر که پیغمبر کُشد، در خون کشد امّت هزار

 

اشک چشم و سوز دل ما را ز سر تا پا گرفت

در میان آب و آتش چیست گو تدبیر کار؟

 

زخم تو بر تن فزون‏‌تر یا مرا بر سینه، داغ؟

فرق اکبر غم‌فزاتر یا گلوى شیرخوار؟

 

خون روان‏تر از رگانت یا مرا از دیده اشک؟

تلخ‏تر کام تو یا خود کام من از روزگار؟

 

با سرت همره شوم یا جان دهم پیش تنت؟

تو بفرما تا کدامین را نمایم اختیار

 

این یتیمان را منِ دل‌خسته با خود مى‏‌برم

کُشتگان را ز اکبر و اصغر تو گیر اندر کنار

 

ارمغانى بایدم تا جانب یثرب برم

از تو جز پیراهن خونین ندارم یادگار

 

گر ز حال اکبر و اصغر بپرسندم همى

فرق اکبر باز‌گویم یا گلوى شیرخوار؟

 

نى سرت با ما بُوَد همره، نه تن، اى جان من!

بى تن و بى سر که رفته سوى خانه؟ زینهار

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×