مشخصات شعر

با کاروان نیزه (بند اول)

می‌‌آیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

 

از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

 

دردی کشیده‌ام  که دلم داغدار اوست

داغی چشیده‌ام  که جگرها در او گم است

 

با تشنگان چشمۀ احلی من العسل

نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است

 

این سرخی غروب که همرنگ آتش است

توفان کربلاست که سرها در او گم است

 

یاقوت و دُر  صیرفیان را رها کنید

اشک است جوهری که گهرها در او گم است

 

هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند

این است آن شبی که سحرها در او گم است

 

باران نیزه بود و سر شهسوارها

جز تشنگی نکرد علاج خمارها

با کاروان نیزه (بند اول)

می‌‌آیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

 

از لا به لای آتش و خون جمع کرده‌ام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

 

دردی کشیده‌ام  که دلم داغدار اوست

داغی چشیده‌ام  که جگرها در او گم است

 

با تشنگان چشمۀ احلی من العسل

نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است

 

این سرخی غروب که همرنگ آتش است

توفان کربلاست که سرها در او گم است

 

یاقوت و دُر  صیرفیان را رها کنید

اشک است جوهری که گهرها در او گم است

 

هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند

این است آن شبی که سحرها در او گم است

 

باران نیزه بود و سر شهسوارها

جز تشنگی نکرد علاج خمارها

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×