مشخصات شعر

حضرت قاسم بن الحسن

پدر، چو ابر بهارى است، بر نهال پسر

که تا وى است، بدو دست‏بُرد دى نرسد

 

بسى نهال که بى‏‌باغبان بریزد برگ

از آن ‌که آب به وقت عطش، به وى نرسد

 

یتیم را به رخ، آثار شادمانى نیست

که تاب مهر پدر، دیگرش ز پى نرسد

 

به روى خاک، پسر خفته، زیر خاک، پدر

به داد او رسد این خفته؟ هیچ نى نرسد

 

چه لذّتى بَرَد از حرف و صوت، گوش یتیم؟

که گاه‌گاه بدو بانگ «یا بُنى» نرسد

 

ز پا فتاد، یتیم حسن، ندانم شاه

ز مهر بر سر این خسته تا به کى نرسد

 

شه ار رسد، نهدش سر به زانویى که دگر

به هیچ وجه، زیانش ز هیچ شى نرسد

 

چنان نهاد به بر، سینه‏‌اش که گفت خِرَد:

به پاى این دو دگر دست شمس و فى نرسد

 

حضرت قاسم بن الحسن

پدر، چو ابر بهارى است، بر نهال پسر

که تا وى است، بدو دست‏بُرد دى نرسد

 

بسى نهال که بى‏‌باغبان بریزد برگ

از آن ‌که آب به وقت عطش، به وى نرسد

 

یتیم را به رخ، آثار شادمانى نیست

که تاب مهر پدر، دیگرش ز پى نرسد

 

به روى خاک، پسر خفته، زیر خاک، پدر

به داد او رسد این خفته؟ هیچ نى نرسد

 

چه لذّتى بَرَد از حرف و صوت، گوش یتیم؟

که گاه‌گاه بدو بانگ «یا بُنى» نرسد

 

ز پا فتاد، یتیم حسن، ندانم شاه

ز مهر بر سر این خسته تا به کى نرسد

 

شه ار رسد، نهدش سر به زانویى که دگر

به هیچ وجه، زیانش ز هیچ شى نرسد

 

چنان نهاد به بر، سینه‏‌اش که گفت خِرَد:

به پاى این دو دگر دست شمس و فى نرسد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×