مشخصات شعر

ترکیب‌بند عاشورایی

به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز

زمانه گشت چو نی با نوای غم، دم‌ساز

 

چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست

حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز

 

غمی ز غنچه‌ی اصغر نهفته بود به دل

که غیر خالق اکبر، نداشت محرم راز

 

سرش به نی شد و پیکر به زیر سمّ ستور

به راه عشق نرنجید از نشیب و فراز

 

ز زخم ناوک و پیکان و جای نیزه و تیغ

هزار چشم خدابین به جسم او شد باز

 

سری که خاک رخش بود، سجده‌گاه مَلَک

جدا به راه خدا شد به سجده‌گاه نماز

 

هوای معرکه از دود آه اهل حرم

چنان گرفت که شد مرغ، عاجز از پرواز

 

ز کلک شعله به دامان خیمه‌ی زینب

قضا نوشت که در عاشقی بسوز و بساز

 

حدیث ماه بنی‌هاشم و سقایت وی

فکنْد چشمه‌ی خورشید را به سوز و گداز

 

نظر به کشته‌ی اکبر فکنْد، چون که حسین

به گریه گفت که ای عندلیب گلشن راز!،

 

اگر چه طایر جانم به دام غم افتاد

به این خوشم که تو از دام غم شدی آزاد

 

ترکیب‌بند عاشورایی

به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز

زمانه گشت چو نی با نوای غم، دم‌ساز

 

چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست

حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز

 

غمی ز غنچه‌ی اصغر نهفته بود به دل

که غیر خالق اکبر، نداشت محرم راز

 

سرش به نی شد و پیکر به زیر سمّ ستور

به راه عشق نرنجید از نشیب و فراز

 

ز زخم ناوک و پیکان و جای نیزه و تیغ

هزار چشم خدابین به جسم او شد باز

 

سری که خاک رخش بود، سجده‌گاه مَلَک

جدا به راه خدا شد به سجده‌گاه نماز

 

هوای معرکه از دود آه اهل حرم

چنان گرفت که شد مرغ، عاجز از پرواز

 

ز کلک شعله به دامان خیمه‌ی زینب

قضا نوشت که در عاشقی بسوز و بساز

 

حدیث ماه بنی‌هاشم و سقایت وی

فکنْد چشمه‌ی خورشید را به سوز و گداز

 

نظر به کشته‌ی اکبر فکنْد، چون که حسین

به گریه گفت که ای عندلیب گلشن راز!،

 

اگر چه طایر جانم به دام غم افتاد

به این خوشم که تو از دام غم شدی آزاد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×