مشخصات شعر

ترکیب‌بند عاشورایی

قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد

چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟

 

فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری

که قاطع شرف دودمان آدم شد

 

در این عزا زده شد خیمه‌ای به عالم قدس

که دود آه جهانش، سیاه‌پرچم شد

 

مجو ز دنیی و عقبی، نشاط، بعد حسین

که خاک غم به سر خلق هر دو عالم شد

 

ز قحط آب، چنان خشک گشت کام حسین

که گلسِتان خیالش، تهی ز شبنم شد

 

کسی که گوهر یکتای بحر قدرت بود

ز موج حادثه، ماهیّ قلزم غم شد

 

عجب! که خون دل از چشم مردمان نچکید

که راستی، کمر کوه از این عزا خم شد

 

سر حسین کجا؟ نیزه و تنور کجا؟

چه می‌کنی؟ مگرت عقل، ای فلک! کم شد؟

 

یزید سکّه‌ای از کفر زد به درهم دین

که کار کافر و اسلام، هر دو در هم شد

 

ز تیشه‌ای که قضا زد به بوستان علی

چه سرو‌ها که مبدّل به نخل ماتم شد!

 

صبا به تربت زهرا گر اوفتد گذرت

بگو سر تو سلامت که کشته شد پسرت

 

ترکیب‌بند عاشورایی

قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد

چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟

 

فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری

که قاطع شرف دودمان آدم شد

 

در این عزا زده شد خیمه‌ای به عالم قدس

که دود آه جهانش، سیاه‌پرچم شد

 

مجو ز دنیی و عقبی، نشاط، بعد حسین

که خاک غم به سر خلق هر دو عالم شد

 

ز قحط آب، چنان خشک گشت کام حسین

که گلسِتان خیالش، تهی ز شبنم شد

 

کسی که گوهر یکتای بحر قدرت بود

ز موج حادثه، ماهیّ قلزم غم شد

 

عجب! که خون دل از چشم مردمان نچکید

که راستی، کمر کوه از این عزا خم شد

 

سر حسین کجا؟ نیزه و تنور کجا؟

چه می‌کنی؟ مگرت عقل، ای فلک! کم شد؟

 

یزید سکّه‌ای از کفر زد به درهم دین

که کار کافر و اسلام، هر دو در هم شد

 

ز تیشه‌ای که قضا زد به بوستان علی

چه سرو‌ها که مبدّل به نخل ماتم شد!

 

صبا به تربت زهرا گر اوفتد گذرت

بگو سر تو سلامت که کشته شد پسرت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×