مشخصات شعر

دو آفتاب

خرابه درخور اولاد بوتراب نباشد

مگر به ظلم تو، ای آسمان! حساب نباشد؟

 

سر حسین از آن رو برون ز کرببلا شد

که پیکر شهدا، در دو آفتاب نباشد

 

سکینه را ز عطش، جان نازنین به لب آمد

چسان مرا ز غمش، ناله چون رباب نباشد؟

 

فکنْد حرمله، پیکان آب‌دار از آن رو

که بهر اصغر لب‌تشنه، قحط آب نباشد

 

ز پا نهادن قاسم به حجله‌گاه شهادت

چرا ز خون دلم، دست در خضاب نباشد؟

 

مگر ز شعله‌نوازیّ‌‌ات، ای سپهر! بکاهد

اگر یزید لعین مالک‌الرّقاب نباشد

 

رود فرو به زمین، یا رب! از برای چه «آتش»؟

اگر خجل ز رخ آل بوتراب نباشد

 

دو آفتاب

خرابه درخور اولاد بوتراب نباشد

مگر به ظلم تو، ای آسمان! حساب نباشد؟

 

سر حسین از آن رو برون ز کرببلا شد

که پیکر شهدا، در دو آفتاب نباشد

 

سکینه را ز عطش، جان نازنین به لب آمد

چسان مرا ز غمش، ناله چون رباب نباشد؟

 

فکنْد حرمله، پیکان آب‌دار از آن رو

که بهر اصغر لب‌تشنه، قحط آب نباشد

 

ز پا نهادن قاسم به حجله‌گاه شهادت

چرا ز خون دلم، دست در خضاب نباشد؟

 

مگر ز شعله‌نوازیّ‌‌ات، ای سپهر! بکاهد

اگر یزید لعین مالک‌الرّقاب نباشد

 

رود فرو به زمین، یا رب! از برای چه «آتش»؟

اگر خجل ز رخ آل بوتراب نباشد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×