مشخصات شعر

تربت اصیل

پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل

تیغ آن چنان زدند که لرزید، جبرئیل

 

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت

چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب‌قتیل

 

زینب بگو که با خودش، آیینه آورَد

بوی بهشت می‌دهد این کشتۀ جمیل

 

راوی نوشت: پیش‌تر از کاروان شام

سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل

 

زیرا که گفته بود، نشان شهادت است

چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل

 

در خاک و خون کشیده شد، آن قامت رشید

لب‌تشنه سر بریده شد، آن نازنین نخیل

 

در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر

بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل

 

در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند

از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل

 

آنک سری که هم‌سفران را دهد سلام

آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل

 

بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا»

بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»

 

وای! این غبارِ سرکشِ مجنون از آنِ کیست؟

آه! این کلاه‌ْخودِ پر از خون، از آنِ کیست؟

 

تربت اصیل

پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل

تیغ آن چنان زدند که لرزید، جبرئیل

 

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت

چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب‌قتیل

 

زینب بگو که با خودش، آیینه آورَد

بوی بهشت می‌دهد این کشتۀ جمیل

 

راوی نوشت: پیش‌تر از کاروان شام

سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل

 

زیرا که گفته بود، نشان شهادت است

چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل

 

در خاک و خون کشیده شد، آن قامت رشید

لب‌تشنه سر بریده شد، آن نازنین نخیل

 

در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر

بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل

 

در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند

از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل

 

آنک سری که هم‌سفران را دهد سلام

آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل

 

بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا»

بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»

 

وای! این غبارِ سرکشِ مجنون از آنِ کیست؟

آه! این کلاه‌ْخودِ پر از خون، از آنِ کیست؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×