مشخصات شعر

نسرین لاله رنگ

در دشت کین، چو خسرو دین، خسته شد ز جنگ

زد تکیه ‌بر سنان که کند ساعتی درنگ

 

ناگاه ظالمی ز گروه ستم‌شعار

آزرده ساخت، جبهۀ نورانی‌اش به سنگ

 

خورشید آسمان شرف، گشت مُنکسف

آیینۀ صفات الهی، گرفت زنگ

 

دامان پیرهن ز پی دفع خون گشود

نسرین ز خون عارض گل، گشت لاله‌‌رنگ

 

آن سینه‌ای که مخزن علم اله بود

 ظاهر چو شد به فرقۀ فارغ ز نام و ننگ،

 

نمرود‌طینتی به جسارت، کمان گشود

افکنْد سوی مظهر انوار حق، خدنگ

 

«واحسرتا»! که تیغ جفا‌جوی چون گشود؟

آن سینه‌ای که از غم احباب بود تنگ

 

افتاد روی خاک از آن زخم سوزناک

آهی کشید و گفت که «صبراً علی قَضاک»

 

نسرین لاله رنگ

در دشت کین، چو خسرو دین، خسته شد ز جنگ

زد تکیه ‌بر سنان که کند ساعتی درنگ

 

ناگاه ظالمی ز گروه ستم‌شعار

آزرده ساخت، جبهۀ نورانی‌اش به سنگ

 

خورشید آسمان شرف، گشت مُنکسف

آیینۀ صفات الهی، گرفت زنگ

 

دامان پیرهن ز پی دفع خون گشود

نسرین ز خون عارض گل، گشت لاله‌‌رنگ

 

آن سینه‌ای که مخزن علم اله بود

 ظاهر چو شد به فرقۀ فارغ ز نام و ننگ،

 

نمرود‌طینتی به جسارت، کمان گشود

افکنْد سوی مظهر انوار حق، خدنگ

 

«واحسرتا»! که تیغ جفا‌جوی چون گشود؟

آن سینه‌ای که از غم احباب بود تنگ

 

افتاد روی خاک از آن زخم سوزناک

آهی کشید و گفت که «صبراً علی قَضاک»

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×