مشخصات شعر

عشق ذو‌المنن

شهی که بود تهی، دل ز یاد خویشتنش

ز بس ‌که بود به سر، شور عشق «ذو‌المننش»

 

برای آن‌ که کُند، جان به راه دوست، فدا

به سوی کرببلا شد، مسافر از وطنش

 

در آن زمین بلاخیز چون رسید، هجوم

به سوی کشور دل کرد، لشگر محنش

 

سپاه کوفی و شامی، شدند یک‌ جا جمع

برای قتل وی و یاوران مؤتمنش

 

ز تاب تشنگی، آن پور ساقی کوثر

چو چوب خشک، زبان گشته بود در دهنش

 

کسی نداد به وی آب ‌ورنه پیش دو چشم

ز هر کنار بُد آب فرات، موج‌زنش

 

هر آن‌ چه گفت، منم سبط پاک پیغمبر

کسی نداد از آن قوم، گوش بر سخنش

 

تو گفتی آن‌ که برآورده است پر، چو هما

ز بس ‌که تیر، مکان کرده بود بر بدنش

 

به روی خاک، سه روز از جفای اعدا مانْد

برهنه پیکر زیبا‌تر از گل سمنش

 

به غیر خاک بیابان و خون پیکر او

ز جور خصم، نه کافور بود و نه کفنش

 

به وی، چو «اختر طوسی» کسی‌ که ناله کند

دهد مکان به جنان، کردگار «ذوالمننش»

 

عشق ذو‌المنن

شهی که بود تهی، دل ز یاد خویشتنش

ز بس ‌که بود به سر، شور عشق «ذو‌المننش»

 

برای آن‌ که کُند، جان به راه دوست، فدا

به سوی کرببلا شد، مسافر از وطنش

 

در آن زمین بلاخیز چون رسید، هجوم

به سوی کشور دل کرد، لشگر محنش

 

سپاه کوفی و شامی، شدند یک‌ جا جمع

برای قتل وی و یاوران مؤتمنش

 

ز تاب تشنگی، آن پور ساقی کوثر

چو چوب خشک، زبان گشته بود در دهنش

 

کسی نداد به وی آب ‌ورنه پیش دو چشم

ز هر کنار بُد آب فرات، موج‌زنش

 

هر آن‌ چه گفت، منم سبط پاک پیغمبر

کسی نداد از آن قوم، گوش بر سخنش

 

تو گفتی آن‌ که برآورده است پر، چو هما

ز بس ‌که تیر، مکان کرده بود بر بدنش

 

به روی خاک، سه روز از جفای اعدا مانْد

برهنه پیکر زیبا‌تر از گل سمنش

 

به غیر خاک بیابان و خون پیکر او

ز جور خصم، نه کافور بود و نه کفنش

 

به وی، چو «اختر طوسی» کسی‌ که ناله کند

دهد مکان به جنان، کردگار «ذوالمننش»

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×