مشخصات شعر

فتنۀ خزان

به زیر سمّ ستوران چو گشت نرم، تنش

به جا نماند تنی بهر جامه یا کفنش

 

گرفت پیرهن کهنه و به تن پوشید

که آفتاب نتابد به نازنین بدنش

 

چه کرده بود حسین علی به دشمن دون

که بُرد از تن مجروح، کهنه پیرهنش

 

فلک ز آتش کین، سوخت بوستان رسول

ز باد فتنه، خزان کرد صد گل از چمنش

 

ز تیر و نیزه و خنجر ز چوب و سنگ جفا

کفن نموده، شگفتا! به جسم ممتحنش

 

سرش به نیزه، عیالش اسیر کوفه و شام

هزار پاره تن و روی خاک شد وطنش

 

به طشت زر، بنهادند پیش روی یزید

سری که آیۀ قرآن برون شد از دهنش

 

به تیغ، دست سلیمان برید، بهر نگین

«بنایی»! از چه فلک داد، دست اهرمنش؟

 

فتنۀ خزان

به زیر سمّ ستوران چو گشت نرم، تنش

به جا نماند تنی بهر جامه یا کفنش

 

گرفت پیرهن کهنه و به تن پوشید

که آفتاب نتابد به نازنین بدنش

 

چه کرده بود حسین علی به دشمن دون

که بُرد از تن مجروح، کهنه پیرهنش

 

فلک ز آتش کین، سوخت بوستان رسول

ز باد فتنه، خزان کرد صد گل از چمنش

 

ز تیر و نیزه و خنجر ز چوب و سنگ جفا

کفن نموده، شگفتا! به جسم ممتحنش

 

سرش به نیزه، عیالش اسیر کوفه و شام

هزار پاره تن و روی خاک شد وطنش

 

به طشت زر، بنهادند پیش روی یزید

سری که آیۀ قرآن برون شد از دهنش

 

به تیغ، دست سلیمان برید، بهر نگین

«بنایی»! از چه فلک داد، دست اهرمنش؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×