مشخصات شعر

شهید عشق

شهید عشق را نازم! که گاهِ بذل و ایثارش

فلک را پشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش

 

نشد سدّ رهِ او در طریق عشق و جان‌بازی

نه آه سرد طفلانش، نه اشک گرم بیمارش

 

دلم بر ماتم آن باغبان، چون شمع می‌سوزد

که در یک روز، پرپر شد، همه گل‌های بی‌خارش

 

فدای آن سَبُک سِیْری! که راه مقصد خود را

به سر پیمود، چون در ره ز پای افتاد، رهوارش

 

کجا دیدی؟ که سرداری، به رزم اندر ز بی‌یاری

به هنگام سواری، خواهرش گردد عنان‌دارش

 

به رنگ خون به دامان شفق، رنگی است، جاویدان

ز خون پاک هفتاد و دو تن، یار وفادارش

 

گلستان ولایت را نگر کز تشنه‌کامی‌ها

لب آب روان پژمرده شد، گل‌های بی‌خارش

 

لب عطشان، به خون، رخساره رنگین کرد، ‌مظلومی

که می‌بوسید «خیر المرسلین»، لب‌ها و رخسارش

 

ز خون پاک او، مُلک فضیلت، جاودانی شد

ستم رفت و ستم‌گر رفت و کاخ ظلم، فانی شد

 

شهید عشق

شهید عشق را نازم! که گاهِ بذل و ایثارش

فلک را پشت لرزید از نهیب رزم و پیکارش

 

نشد سدّ رهِ او در طریق عشق و جان‌بازی

نه آه سرد طفلانش، نه اشک گرم بیمارش

 

دلم بر ماتم آن باغبان، چون شمع می‌سوزد

که در یک روز، پرپر شد، همه گل‌های بی‌خارش

 

فدای آن سَبُک سِیْری! که راه مقصد خود را

به سر پیمود، چون در ره ز پای افتاد، رهوارش

 

کجا دیدی؟ که سرداری، به رزم اندر ز بی‌یاری

به هنگام سواری، خواهرش گردد عنان‌دارش

 

به رنگ خون به دامان شفق، رنگی است، جاویدان

ز خون پاک هفتاد و دو تن، یار وفادارش

 

گلستان ولایت را نگر کز تشنه‌کامی‌ها

لب آب روان پژمرده شد، گل‌های بی‌خارش

 

لب عطشان، به خون، رخساره رنگین کرد، ‌مظلومی

که می‌بوسید «خیر المرسلین»، لب‌ها و رخسارش

 

ز خون پاک او، مُلک فضیلت، جاودانی شد

ستم رفت و ستم‌گر رفت و کاخ ظلم، فانی شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×