مشخصات شعر

نشیب و فراز

به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز

«منم که دیده به دیدار دوست، کردم باز»[i]

 

بدین شرف که شَوَم کشتۀ محبّت او

«چه شکر گویمت؟ ای کارساز بنده‌نواز!»

 

ز شاه‌راه شهادت چو بگذری، ای دوست!

«بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز»

 

به خون وضو نکند، گر قتیل راه وفا

«به قول مفتی عشقش، درست نیست، نماز»

 

به آستان جلالت، جبین به عجز نَهم

«که کیمیای مراد است، خاک کوی نیاز»

 

سرم به عرش سنان بِه، تنم به فرش تراب

«که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز»

 

ازل به گوش دلم، پیر می‌فروشان گفت:

«در این سراچۀ بازیچه، غیر عشق مباز»

 

به جز خیال تو، اسرار دل که را گویم؟

«چو سروِ راست در این باغ، نیست محرم راز»

 

به عشق دوست قسم! هر بلا رَود به سرم

«من آن نی‌ام که از این عشق‌بازی آیم باز»

 

چه جای گفته ناجور چون تویی؟ «عابد»!

«در آن مقام، که «حافظ» برآورد آواز»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 613)

نشیب و فراز

به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز

«منم که دیده به دیدار دوست، کردم باز»[i]

 

بدین شرف که شَوَم کشتۀ محبّت او

«چه شکر گویمت؟ ای کارساز بنده‌نواز!»

 

ز شاه‌راه شهادت چو بگذری، ای دوست!

«بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز»

 

به خون وضو نکند، گر قتیل راه وفا

«به قول مفتی عشقش، درست نیست، نماز»

 

به آستان جلالت، جبین به عجز نَهم

«که کیمیای مراد است، خاک کوی نیاز»

 

سرم به عرش سنان بِه، تنم به فرش تراب

«که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز»

 

ازل به گوش دلم، پیر می‌فروشان گفت:

«در این سراچۀ بازیچه، غیر عشق مباز»

 

به جز خیال تو، اسرار دل که را گویم؟

«چو سروِ راست در این باغ، نیست محرم راز»

 

به عشق دوست قسم! هر بلا رَود به سرم

«من آن نی‌ام که از این عشق‌بازی آیم باز»

 

چه جای گفته ناجور چون تویی؟ «عابد»!

«در آن مقام، که «حافظ» برآورد آواز»

 

 


[i]. تضمین غزل «حافظ».         (ص 613)

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×