مشخصات شعر

دریای عطش (بند ششم)

جاری شو دل شعله ور از خاطرۀ در

از قلب به چشم تر و از اشک، به دفتر

 

با تکّه‌ای از قلب پدر چکّۀ خون کن

تا خاطره‌ای سوخته از سینۀ مادر

 

مگذار که چشمانت آرام بگیرند

خاکستر سوزندۀ پروانه بی‌پر

 

از بیت به بیتی دیگر درد شو از درد

از چارقد مادر، تا دامن خواهر

 

بنویس که این تیغ همان است که امروز

از فرق پدر رفت به دستان برادر

 

خاموش مشو شعله برافروز از این آه

خون دل محسن را تا حنجر اصغر

 

آتش بنویس آه در این شعر شرر زا

درد است کتاب شبِ این قصه سراسر

 

خون ریز و شرر ریز و عطش ریز و بسوزان

از قافیه تا قافیه از نیزه به خنجر

 

از فتنۀ «انّ الرجل...» و تخم «سقیفه» ست

کاین شاخۀ منحوس برآورده چنین سر

 

این قوم نه دیدند غدیری نه شنیدند

شیطان زده‌گانند... یکی کور، یکی کر

 

نفرین شدگانند که در چهرۀ انسان

بوزینه صفت تکیه گرفتند به منبر

 

بیعت‌شکنانند که با وعدۀ گندم

از خیر رسیدند به قعر شرر شر

 

یکچند از این درد بگو با شب زهرا

یکچند از این درد بگو تا غم دیگر

 

یکچند از این درد بگو با نفس سرخ

یکچند از این درد بگو با دل مادر

 

یکچند از این درد بگو... آه بگردان

شاعر بنویس آری... اندوه بیاور

 

آتش زده آتش زده آتش زده آتش

در، خیمه، جگر، پیرهن و پیکر بی‌سر

 

شاعر بنویس از نفس سوختۀ ما

از آه شبانگاه دل امّ ابیها

 

دریای عطش (بند ششم)

جاری شو دل شعله ور از خاطرۀ در

از قلب به چشم تر و از اشک، به دفتر

 

با تکّه‌ای از قلب پدر چکّۀ خون کن

تا خاطره‌ای سوخته از سینۀ مادر

 

مگذار که چشمانت آرام بگیرند

خاکستر سوزندۀ پروانه بی‌پر

 

از بیت به بیتی دیگر درد شو از درد

از چارقد مادر، تا دامن خواهر

 

بنویس که این تیغ همان است که امروز

از فرق پدر رفت به دستان برادر

 

خاموش مشو شعله برافروز از این آه

خون دل محسن را تا حنجر اصغر

 

آتش بنویس آه در این شعر شرر زا

درد است کتاب شبِ این قصه سراسر

 

خون ریز و شرر ریز و عطش ریز و بسوزان

از قافیه تا قافیه از نیزه به خنجر

 

از فتنۀ «انّ الرجل...» و تخم «سقیفه» ست

کاین شاخۀ منحوس برآورده چنین سر

 

این قوم نه دیدند غدیری نه شنیدند

شیطان زده‌گانند... یکی کور، یکی کر

 

نفرین شدگانند که در چهرۀ انسان

بوزینه صفت تکیه گرفتند به منبر

 

بیعت‌شکنانند که با وعدۀ گندم

از خیر رسیدند به قعر شرر شر

 

یکچند از این درد بگو با شب زهرا

یکچند از این درد بگو تا غم دیگر

 

یکچند از این درد بگو با نفس سرخ

یکچند از این درد بگو با دل مادر

 

یکچند از این درد بگو... آه بگردان

شاعر بنویس آری... اندوه بیاور

 

آتش زده آتش زده آتش زده آتش

در، خیمه، جگر، پیرهن و پیکر بی‌سر

 

شاعر بنویس از نفس سوختۀ ما

از آه شبانگاه دل امّ ابیها

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×