مشخصات شعر

دریای عطش (بند دوم)

پر می‌زند از سمت زمین تا به هوا خون

این رنگ دل‌آزار ِغروب است و یا خون؟

 

بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند

بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون

 

مشک است که دفتر شده این مشق جنون را

خون است مرکب شده در دست جدا... خون

 

در چشم نشسته‌ست دماءالعلما: اشک

در دشت نوشته‌ست مدادالشّهدا: خون

 

همراه خیانت شده با سنگدلان: آب

آموخته از عشق ولی درس وفا: خون

 

تا قطرۀ آخر به زمین ریخت ولی نه

این چیست که پاشیده به افلاک، رها؟ خون

 

بغض از پدرت بود که شمشیر گرفتند

از کینۀ دیرینۀ‌شان عقده‌گشا: خون

 

دور است در این دشت، لبان را غزل آب

نزدیک، ولی فاصلۀ حنجره تا خون

 

قاموس ردیفی به جز این واژه ندارد

بنویس پس از قافیۀ کرب و بلا خون

 

بنویس پس از گریۀ طولانی اطفال

بنویس به همراهی ِ با خون خدا خون

 

بنویس برادر به برادر چه نوشته ست

با دست قلم... با جگر سوخته... با خون:

 

بی‌یار تویی؟ یاور بی‌یار: اباالفضل

تو قافله سالار و علمدار: اباالفضل

دریای عطش (بند دوم)

پر می‌زند از سمت زمین تا به هوا خون

این رنگ دل‌آزار ِغروب است و یا خون؟

 

بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند

بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون

 

مشک است که دفتر شده این مشق جنون را

خون است مرکب شده در دست جدا... خون

 

در چشم نشسته‌ست دماءالعلما: اشک

در دشت نوشته‌ست مدادالشّهدا: خون

 

همراه خیانت شده با سنگدلان: آب

آموخته از عشق ولی درس وفا: خون

 

تا قطرۀ آخر به زمین ریخت ولی نه

این چیست که پاشیده به افلاک، رها؟ خون

 

بغض از پدرت بود که شمشیر گرفتند

از کینۀ دیرینۀ‌شان عقده‌گشا: خون

 

دور است در این دشت، لبان را غزل آب

نزدیک، ولی فاصلۀ حنجره تا خون

 

قاموس ردیفی به جز این واژه ندارد

بنویس پس از قافیۀ کرب و بلا خون

 

بنویس پس از گریۀ طولانی اطفال

بنویس به همراهی ِ با خون خدا خون

 

بنویس برادر به برادر چه نوشته ست

با دست قلم... با جگر سوخته... با خون:

 

بی‌یار تویی؟ یاور بی‌یار: اباالفضل

تو قافله سالار و علمدار: اباالفضل

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×