مشخصات شعر

راکب و مرکب

در کربلا ز جان، چو شه انس و جان گذشت

افغان جنّ و انس، ز هفت آسمان گذشت

 

آن سروری که روح و روان رسول بود

لب‌تشنه از روان، لب آب روان گذشت

 

آن راکبی که راکب او، دوش مصطفی است

یا رب! چه بر تنش ز سُم مرکبان گذشت؟

 

دست «یداللَّهی» که بر او بوسه زد مَلَک

یا رب! بر او چه از ستم ساربان گذشت؟

 

شاهی که سود بر قدمش، فرق فرقدان

یا رب! چه بر سرش ز سِنان سَنان گذشت؟

 

بر بازوی شه و گلوی اصغر از جفا

یک ناوک ستیزه، دو جا بر نشان گذشت

 

ناداده در تنور کسی جای میهمان

یا رب! ز میزبان چه بر آن میهمان گذشت؟

 

بر آن حریم پاک که مَحرم، مَلَک نبود

یا رب! چه ظلم‌ها که ز نامحرمان گذشت!

 

بر آن لب و گلو که زدی بوسه، فاطمه

گاهی ز کینه، خنجر و گه خیز‌ران گذشت

 

«خاکی»! برای ماتم نوباوۀ رسول

از هر چه هست، مایۀ هستی، توان گذشت

 

راکب و مرکب

در کربلا ز جان، چو شه انس و جان گذشت

افغان جنّ و انس، ز هفت آسمان گذشت

 

آن سروری که روح و روان رسول بود

لب‌تشنه از روان، لب آب روان گذشت

 

آن راکبی که راکب او، دوش مصطفی است

یا رب! چه بر تنش ز سُم مرکبان گذشت؟

 

دست «یداللَّهی» که بر او بوسه زد مَلَک

یا رب! بر او چه از ستم ساربان گذشت؟

 

شاهی که سود بر قدمش، فرق فرقدان

یا رب! چه بر سرش ز سِنان سَنان گذشت؟

 

بر بازوی شه و گلوی اصغر از جفا

یک ناوک ستیزه، دو جا بر نشان گذشت

 

ناداده در تنور کسی جای میهمان

یا رب! ز میزبان چه بر آن میهمان گذشت؟

 

بر آن حریم پاک که مَحرم، مَلَک نبود

یا رب! چه ظلم‌ها که ز نامحرمان گذشت!

 

بر آن لب و گلو که زدی بوسه، فاطمه

گاهی ز کینه، خنجر و گه خیز‌ران گذشت

 

«خاکی»! برای ماتم نوباوۀ رسول

از هر چه هست، مایۀ هستی، توان گذشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×