مشخصات شعر

لا یوم کیومک

روزی چنان به یاد، زمین و زمان نداشت

جوری ستاره کرد که خود در گمان نداشت

 

دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟

زیرا که قوّت حرکت، آسمان نداشت

 

گشتند یاوران، همه مقتول و یاوری

کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت

 

فریاد از آن زمان! که گرفتند گِرد وی

راه برون شتافتن از آن میان نداشت

 

جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن

دل‌سوز جز جراحت تیر و سنان نداشت

 

افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش

چندان‌ که بر زمین بنشیند، توان نداشت

 

می‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن

کز جُرم شیعیان بگذر، بر زبان نداشت

 

گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث

لیکن «سروش»! ناطقه، یارای آن نداشت

 

 

 

لا یوم کیومک

روزی چنان به یاد، زمین و زمان نداشت

جوری ستاره کرد که خود در گمان نداشت

 

دانی دراز بود چرا روز قتل شاه؟

زیرا که قوّت حرکت، آسمان نداشت

 

گشتند یاوران، همه مقتول و یاوری

کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت

 

فریاد از آن زمان! که گرفتند گِرد وی

راه برون شتافتن از آن میان نداشت

 

جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن

دل‌سوز جز جراحت تیر و سنان نداشت

 

افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش

چندان‌ که بر زمین بنشیند، توان نداشت

 

می‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن

کز جُرم شیعیان بگذر، بر زبان نداشت

 

گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث

لیکن «سروش»! ناطقه، یارای آن نداشت

 

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×