مشخصات شعر

به رنگ کاه

بر نیزه دید، چون سر آن سرور، آفتاب

یا رب! چرا طلوع کند دیگر آفتاب؟

 

باشد روا که ماه کشد، آه بر فلک

باشد سزا که خاک کند بر سر، آفتاب

 

تا بی‌عمامه رفت، سرش بر سر سنان

زد با سر برهنه سر از خاور، آفتاب

 

تا چهره‌اش ز تشنه‌لبی شد به رنگ کاه

بر کهکشان فکنْد ز درد، اخگر، آفتاب

 

تا شد کشیده خنجر عدوان به حنجرش

بر سینه از هلال کشد خنجر، آفتاب

 

تا سوخت حلق شافع محشر ز تشنگی

سوزد از این مقدّمه تا محشر، آفتاب

 

تا روز حشر، سوزد و سوزانَد از غمش

مانند عود، اختر و چون مجمر، آفتاب

 

تا شد به پیش تیر بلا، سینه‌اش سپر

افکنْد بر زمین ز فلک، مغفر، آفتاب

 

خونین سرش به طشت زر آمد، چو جلوه‌گر

خونابِ دیده ریخت به طشت زر، آفتاب

 

بر خیمه‌اش، چو آتش جور و ستم زدند

بر خیمۀ سپهر فکنْد آذر، آفتاب

 

سوزد ز شرح سوختن خیمه‌ها، زبان

می‌سوزد آفتاب هنوز از شرار آن

 


برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیه‌السلام مراجعه کنید.

به رنگ کاه

بر نیزه دید، چون سر آن سرور، آفتاب

یا رب! چرا طلوع کند دیگر آفتاب؟

 

باشد روا که ماه کشد، آه بر فلک

باشد سزا که خاک کند بر سر، آفتاب

 

تا بی‌عمامه رفت، سرش بر سر سنان

زد با سر برهنه سر از خاور، آفتاب

 

تا چهره‌اش ز تشنه‌لبی شد به رنگ کاه

بر کهکشان فکنْد ز درد، اخگر، آفتاب

 

تا شد کشیده خنجر عدوان به حنجرش

بر سینه از هلال کشد خنجر، آفتاب

 

تا سوخت حلق شافع محشر ز تشنگی

سوزد از این مقدّمه تا محشر، آفتاب

 

تا روز حشر، سوزد و سوزانَد از غمش

مانند عود، اختر و چون مجمر، آفتاب

 

تا شد به پیش تیر بلا، سینه‌اش سپر

افکنْد بر زمین ز فلک، مغفر، آفتاب

 

خونین سرش به طشت زر آمد، چو جلوه‌گر

خونابِ دیده ریخت به طشت زر، آفتاب

 

بر خیمه‌اش، چو آتش جور و ستم زدند

بر خیمۀ سپهر فکنْد آذر، آفتاب

 

سوزد ز شرح سوختن خیمه‌ها، زبان

می‌سوزد آفتاب هنوز از شرار آن

 


برای آشنایی بیشتر با این شاعر به مدخل فدایی مازندرانی در دانشنامه تخصصی امام حسین علیه‌السلام مراجعه کنید.

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×