مشخصات شعر

معجز کلام

فریاد از آن دمی! که شهنشاه تشنه‌کام

شد از کنار جسم برادر، سوی خیام

 

پروانگان شمع حسینی ز خیمه‌ها

گِرد آمدند، جمله به پیرامُن امام

 

این یک فشانْد اشک که سقّای ما کجا‌ست؟

و‌آن یک کشید آه که کو عمّ تشنه‌کام؟

 

شد سرخ ز اشکشان، همه‌ی خاکِ تیره‌گون

شد تیره ز آهشان، افق چرخِ نیل‌فام

 

چون اشک و آه اهل حرم دید، شاه دین

ظاهر نمود از دو لبش، معجز کلام

 

کای طاهراتِ بیت علی! خاندان نور!

وی سیّدات آل‌ نبی! عترت کِرام!

 

این‌ جا مقام صبر و رضا، خاک کربلا‌ست

باشید بردبار و شکیبا در این مقام

 

رفتند یاوران وفادار من، همه

رفتند نوخطان و جوانان من، تمام

 

من نیز می‌رسم، دم دیگر به همرهان

من نیز می‌کشم ز کف بوتراب، جام

 

تا زنده‌ام، به ‌گریه صدا برمیاورید

دارید وقت گریه بسی تا دیار شام

 

پس دست خود به سینۀ زینب نهاد، شاه

یعنی مگریْ و آه مکش، باقی است راه

 

معجز کلام

فریاد از آن دمی! که شهنشاه تشنه‌کام

شد از کنار جسم برادر، سوی خیام

 

پروانگان شمع حسینی ز خیمه‌ها

گِرد آمدند، جمله به پیرامُن امام

 

این یک فشانْد اشک که سقّای ما کجا‌ست؟

و‌آن یک کشید آه که کو عمّ تشنه‌کام؟

 

شد سرخ ز اشکشان، همه‌ی خاکِ تیره‌گون

شد تیره ز آهشان، افق چرخِ نیل‌فام

 

چون اشک و آه اهل حرم دید، شاه دین

ظاهر نمود از دو لبش، معجز کلام

 

کای طاهراتِ بیت علی! خاندان نور!

وی سیّدات آل‌ نبی! عترت کِرام!

 

این‌ جا مقام صبر و رضا، خاک کربلا‌ست

باشید بردبار و شکیبا در این مقام

 

رفتند یاوران وفادار من، همه

رفتند نوخطان و جوانان من، تمام

 

من نیز می‌رسم، دم دیگر به همرهان

من نیز می‌کشم ز کف بوتراب، جام

 

تا زنده‌ام، به ‌گریه صدا برمیاورید

دارید وقت گریه بسی تا دیار شام

 

پس دست خود به سینۀ زینب نهاد، شاه

یعنی مگریْ و آه مکش، باقی است راه

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×