مشخصات شعر

چگونه؟

مسلم شهید شد وَ تو خواندی «حمیده» را

مرهم نهادی آن جگرِ داغ‌دیده را

 

بر زانوان خویش نشاندیّ و چون پدر

بوسیدی اشک‌های از آتش جهیده را

 

با واژه‌های سبز تسلّا و دست مهر

ساحل شدی، نگاه به توفان رسیده را

 

اینک تو می‌رویّ و من امّا یتیم‌تر

باید چگونه آن سر در خون تپیده را...

 

فردا کسی به دختر تو رحم می‌کند؟

آرام می‌کنند، مصیبت‌کشیده را؟

 

دستی بکش به روی سرم، تشنه‌کام من!

تا بو کنم طراوت سیبی نچیده را

 

بگْذار قدری اشک بریزم به دامنت

تا حس کنم، حرارت شعری شنیده را

 

شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام

باید به انتها ببَرم، این قصیده را

 

چگونه؟

مسلم شهید شد وَ تو خواندی «حمیده» را

مرهم نهادی آن جگرِ داغ‌دیده را

 

بر زانوان خویش نشاندیّ و چون پدر

بوسیدی اشک‌های از آتش جهیده را

 

با واژه‌های سبز تسلّا و دست مهر

ساحل شدی، نگاه به توفان رسیده را

 

اینک تو می‌رویّ و من امّا یتیم‌تر

باید چگونه آن سر در خون تپیده را...

 

فردا کسی به دختر تو رحم می‌کند؟

آرام می‌کنند، مصیبت‌کشیده را؟

 

دستی بکش به روی سرم، تشنه‌کام من!

تا بو کنم طراوت سیبی نچیده را

 

بگْذار قدری اشک بریزم به دامنت

تا حس کنم، حرارت شعری شنیده را

 

شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام

باید به انتها ببَرم، این قصیده را

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×