مشخصات شعر

بزم ضیافت

گفت ای گروه! هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

 

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر

نتْوان نهاد پای به خلوت‌سرای ما

 

تا دست و رو نشُست به خون می‌نیافت کس

راه طواف بر حرم کبریای ما

 

این عرصه نیست، جلوه‌گه روبه‌ و گراز

شیرافکن است، بادیه‌ی ابتلای ما

 

هم‌راز بزم ما نبُوَد طالبان جاه

بیگانه باید از دو جهان، آشنای ما

 

برگردد آن که با هوسِ کشور آمده

سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما

 

ما را هوای سلطنتِ مُلک دیگر است

کاین عرصه نیست، در‌خورِ فرّ همای ما

 

یزدانِ «ذوالجلال» به خلوت‌سرای قُدس

آراسته است، بزم ضیافت برای ما

 

برگشت هر که طاقت تیر و سِنان نداشت

چون شاه تشنه، کار به شمر و سَنان نداشت

 

بزم ضیافت

گفت ای گروه! هر که ندارد هوای ما

سر گیرد و برون رود از کربلای ما

 

ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر

نتْوان نهاد پای به خلوت‌سرای ما

 

تا دست و رو نشُست به خون می‌نیافت کس

راه طواف بر حرم کبریای ما

 

این عرصه نیست، جلوه‌گه روبه‌ و گراز

شیرافکن است، بادیه‌ی ابتلای ما

 

هم‌راز بزم ما نبُوَد طالبان جاه

بیگانه باید از دو جهان، آشنای ما

 

برگردد آن که با هوسِ کشور آمده

سر ناورد به افسر شاهی، گدای ما

 

ما را هوای سلطنتِ مُلک دیگر است

کاین عرصه نیست، در‌خورِ فرّ همای ما

 

یزدانِ «ذوالجلال» به خلوت‌سرای قُدس

آراسته است، بزم ضیافت برای ما

 

برگشت هر که طاقت تیر و سِنان نداشت

چون شاه تشنه، کار به شمر و سَنان نداشت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×