مشخصات شعر

سقّای تشنه

 

سقّای تشنه‌‌ای، همه عالم فدای تو!

بگْذار سیل اشک فشانم به پای تو

 

باران گریه‌های صمیمانه‌ی من است

تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو

 

بعد از هزار سال ـ خدا را ـ‌ هنوز هم

جاری ا‌ست اشک ما همه در کربلای تو

 

در خیمه، کودکان حسینند، تشنه‌لب

از کار مانده دستِ ز شانه جدای تو

 

وقتی که مشک خویش به دندان گرفتی، آه!

چشم فلک پُر آب شد از ماجرای تو

 

ای ماه هاشمی! که جهان مست حُسن توست

کِلک خیال من چه کند با لقای تو؟

 

ما قرن‌ها ز داغ غمت گریه کرده‌ایم

دردا! که نیست گریه، امیرا! سزای تو

 

اسطوره‌ی رشادتی و غیرت و جهاد

تا حشر باد مسند خورشید، جای تو!

 

ای کشته‌ی عطش! عطش عشق آفتاب!

آغوش آب‌های جهان، خون‌بهای تو

 

تصویر مشک خالی‌ات از دیده کی رود؟

سقّای تشنه! آه! بمیرم برای تو

 

سقّای تشنه

 

سقّای تشنه‌‌ای، همه عالم فدای تو!

بگْذار سیل اشک فشانم به پای تو

 

باران گریه‌های صمیمانه‌ی من است

تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو

 

بعد از هزار سال ـ خدا را ـ‌ هنوز هم

جاری ا‌ست اشک ما همه در کربلای تو

 

در خیمه، کودکان حسینند، تشنه‌لب

از کار مانده دستِ ز شانه جدای تو

 

وقتی که مشک خویش به دندان گرفتی، آه!

چشم فلک پُر آب شد از ماجرای تو

 

ای ماه هاشمی! که جهان مست حُسن توست

کِلک خیال من چه کند با لقای تو؟

 

ما قرن‌ها ز داغ غمت گریه کرده‌ایم

دردا! که نیست گریه، امیرا! سزای تو

 

اسطوره‌ی رشادتی و غیرت و جهاد

تا حشر باد مسند خورشید، جای تو!

 

ای کشته‌ی عطش! عطش عشق آفتاب!

آغوش آب‌های جهان، خون‌بهای تو

 

تصویر مشک خالی‌ات از دیده کی رود؟

سقّای تشنه! آه! بمیرم برای تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×