مشخصات شعر

گمان و یقین

این جوان‌مرد که مستانه چنین می‌گذرد

«آفتابی است که از چرخ برین می‌گذرد»

 

لشگر خصم ـ سرانگشت به دندان ـ گفتند:

«کیست آن ماه منوّر؟ که چنین می‌گذرد»

 

با چنین قدّ و چنین خّد و، چنین بازو و زور

«حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد»

 

این علم‌دار حسین بن علی، عبّاس است؟

«یا مه چارده یا لعبت چین می‌‌گذرد؟»

 

این بهشتی رخِ طوبی قدِ خورشیدْ جمال

«پادشاهی است که بر مُلک یمین می‌‌گذرد»

 

که شنیده است؟ که سقّا به لبِ آبِ روان

«تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد»

 

دستش افتاده و بر دیده نشسته، پیکان

«نتوان گفت که زیبا‌تر از این می‌گذرد»

 

خنجر و نیزه و شمشیر ستم‌کاران است

«که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد»

 

این حسین است که آید سر جسم عبّاس

«به گمان افتم اگر خود به یقین می‌گذرد»

 

«سعدی» از قول علم‌دار به شه گفت:‌ «خِرَد»!

«شاهد آن است که بر گوشه‌نشین می‌گذرد»

 

گمان و یقین

این جوان‌مرد که مستانه چنین می‌گذرد

«آفتابی است که از چرخ برین می‌گذرد»

 

لشگر خصم ـ سرانگشت به دندان ـ گفتند:

«کیست آن ماه منوّر؟ که چنین می‌گذرد»

 

با چنین قدّ و چنین خّد و، چنین بازو و زور

«حیف باشد که چنین کس به زمین می‌گذرد»

 

این علم‌دار حسین بن علی، عبّاس است؟

«یا مه چارده یا لعبت چین می‌‌گذرد؟»

 

این بهشتی رخِ طوبی قدِ خورشیدْ جمال

«پادشاهی است که بر مُلک یمین می‌‌گذرد»

 

که شنیده است؟ که سقّا به لبِ آبِ روان

«تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد»

 

دستش افتاده و بر دیده نشسته، پیکان

«نتوان گفت که زیبا‌تر از این می‌گذرد»

 

خنجر و نیزه و شمشیر ستم‌کاران است

«که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد»

 

این حسین است که آید سر جسم عبّاس

«به گمان افتم اگر خود به یقین می‌گذرد»

 

«سعدی» از قول علم‌دار به شه گفت:‌ «خِرَد»!

«شاهد آن است که بر گوشه‌نشین می‌گذرد»

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×