مشخصات شعر

نالۀ جان‌سوز

افتاد تا که از تن آن شه‌سوار، دست

بگْشود خصم او ز یمین و یسار، دست

 

ناچار شد دچار اجل، تن به مرگ داد

بی‌دست چون جدال کند با هزار دست؟

 

آن میر‌ نام‌دار به دندان گرفت، مشک

دندان معین شود چو بیفتد ز کار، دست

 

دشمن کمان گشود به سویش ز چار سو

بر مشکِ آب، تیر و به گُل یافت خار، دست

 

جسم شریف او، هدف تیر و نیزه شد

باد سموم یافت بر آن لاله‌زار، دست

 

از ضربت عمود، رُخش گشت غرق خون

بر چهر مهر یافت، خسوف و غبار، دست

 

افتاد روی خاک و ندا زد که «یا اَخا»

دریابم از وفا و به یاری برآر دست

 

شاها! بیا که جان کنم ایثار مقدمت

آن‌سان که در ره تو نمودم نثار، دست

 

گر د‌یرتر رسی نگذارد ز من اثر

یابد چو خصمِ شوم بر این جسمِ ‌زار، دست

 

سلطان دین، چو ناله‌ی جان‌سوز او شنید

تعجیل کرد تا که به بالین او رسید

 

نالۀ جان‌سوز

افتاد تا که از تن آن شه‌سوار، دست

بگْشود خصم او ز یمین و یسار، دست

 

ناچار شد دچار اجل، تن به مرگ داد

بی‌دست چون جدال کند با هزار دست؟

 

آن میر‌ نام‌دار به دندان گرفت، مشک

دندان معین شود چو بیفتد ز کار، دست

 

دشمن کمان گشود به سویش ز چار سو

بر مشکِ آب، تیر و به گُل یافت خار، دست

 

جسم شریف او، هدف تیر و نیزه شد

باد سموم یافت بر آن لاله‌زار، دست

 

از ضربت عمود، رُخش گشت غرق خون

بر چهر مهر یافت، خسوف و غبار، دست

 

افتاد روی خاک و ندا زد که «یا اَخا»

دریابم از وفا و به یاری برآر دست

 

شاها! بیا که جان کنم ایثار مقدمت

آن‌سان که در ره تو نمودم نثار، دست

 

گر د‌یرتر رسی نگذارد ز من اثر

یابد چو خصمِ شوم بر این جسمِ ‌زار، دست

 

سلطان دین، چو ناله‌ی جان‌سوز او شنید

تعجیل کرد تا که به بالین او رسید

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×