مشخصات شعر

ماه بنی‌هاشم

در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟

یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟

 

در فضای رزم‌گاه نینوا با شور و آه

ناله‌ی جان‌سوز «ادرک یا اخا» افتاده است

 

از نوای جان‌گداز ساقی لب‌تشنگان

لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است

 

شه، سوار اسب شد با سر به میدان روی کرد

تا ببیند جسم عبّاسش کجا افتاده است

 

ناگهان از صدر زین، افکنْد خود را بر زمین

دید «بسم‌ الله» از قرآن، جدا افتاده است

 

پاره‌ی قرآن ببوسید و پی اصلش دوید

مصحف ناطق، کجا یا رب! ز پا افتاده است؟

 

تا کنار نهر علقم، بوی عبّاسش کشید

دید بر خاک سیه، صاحب‌‌لوا افتاده است

 

کرده در دریای خون، ماه بنی‌هاشم افول

تشنه‌لب، سقّای دشت کربلا افتاده است

 

دست خود را بر کمر بگْرفت و آهی برکشید

گفت: پشت من ز هجرانت، دوتا افتاده است

 

خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم

از چه رو بر خاک، این قدّ رسا افتاده است؟

 

بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار

از عطش بنْگر چه شوری، خیمه‌ها افتاده است!

 

هر‌ چه شه نالید،‌ عبّاسش ز لب، لب برنداشت

دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است

 

گفت پس جسم برادر را برم در خیمه‌گه

دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است

 

شد به سوی خیمه با پای پیاده، ره‌سپار

در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است

 

جمله می‌گفتند: سقّا، ای پدر جان! دیر کرد

بر سر عمّوی ما، بابا! چها افتاده است؟

 

حال زینب را مگو «علّامه»! از شه، چون شنید

دست عبّاس علم‌دارش، جدا افتاده است

 

ماه بنی‌هاشم

در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟

یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟

 

در فضای رزم‌گاه نینوا با شور و آه

ناله‌ی جان‌سوز «ادرک یا اخا» افتاده است

 

از نوای جان‌گداز ساقی لب‌تشنگان

لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است

 

شه، سوار اسب شد با سر به میدان روی کرد

تا ببیند جسم عبّاسش کجا افتاده است

 

ناگهان از صدر زین، افکنْد خود را بر زمین

دید «بسم‌ الله» از قرآن، جدا افتاده است

 

پاره‌ی قرآن ببوسید و پی اصلش دوید

مصحف ناطق، کجا یا رب! ز پا افتاده است؟

 

تا کنار نهر علقم، بوی عبّاسش کشید

دید بر خاک سیه، صاحب‌‌لوا افتاده است

 

کرده در دریای خون، ماه بنی‌هاشم افول

تشنه‌لب، سقّای دشت کربلا افتاده است

 

دست خود را بر کمر بگْرفت و آهی برکشید

گفت: پشت من ز هجرانت، دوتا افتاده است

 

خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم

از چه رو بر خاک، این قدّ رسا افتاده است؟

 

بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار

از عطش بنْگر چه شوری، خیمه‌ها افتاده است!

 

هر‌ چه شه نالید،‌ عبّاسش ز لب، لب برنداشت

دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است

 

گفت پس جسم برادر را برم در خیمه‌گه

دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است

 

شد به سوی خیمه با پای پیاده، ره‌سپار

در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است

 

جمله می‌گفتند: سقّا، ای پدر جان! دیر کرد

بر سر عمّوی ما، بابا! چها افتاده است؟

 

حال زینب را مگو «علّامه»! از شه، چون شنید

دست عبّاس علم‌دارش، جدا افتاده است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×