مشخصات شعر

چشم نافذ

افتاد چشم نافذ تو، چون به روی آب

خشکید از شرار نگاهت، گلوی آب

 

دستت به آب خورْد و دو چشمت، نظاره کرد

ناخورده آب، دیده گرفتی ز روی آب

 

بوسید آب، دست تو را و به گریه گفت:

مُشتی بنوش تا نرود، آبروی آب

 

از شرم، آب، کف به لب آورْد و ناله کرد

چون ریختی تو، آب ـ نخورده ـ به روی آب

 

دادی دو دست و دیده و سر تا مگر شوند

سیراب، کودکان حرم از سبوی آب

 

تا شد نشانِ تیر بلا، چشم و مشک تو

ماندند تشنگان، همه در آرزوی آب

 

«نور‌اییا»! ز خاطره‌ها کی رود برون؟

فریاد‌های «العطش» و گفت‌وگوی آب

 

چشم نافذ

افتاد چشم نافذ تو، چون به روی آب

خشکید از شرار نگاهت، گلوی آب

 

دستت به آب خورْد و دو چشمت، نظاره کرد

ناخورده آب، دیده گرفتی ز روی آب

 

بوسید آب، دست تو را و به گریه گفت:

مُشتی بنوش تا نرود، آبروی آب

 

از شرم، آب، کف به لب آورْد و ناله کرد

چون ریختی تو، آب ـ نخورده ـ به روی آب

 

دادی دو دست و دیده و سر تا مگر شوند

سیراب، کودکان حرم از سبوی آب

 

تا شد نشانِ تیر بلا، چشم و مشک تو

ماندند تشنگان، همه در آرزوی آب

 

«نور‌اییا»! ز خاطره‌ها کی رود برون؟

فریاد‌های «العطش» و گفت‌وگوی آب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×