مشخصات شعر

تسلّابخش دل

به هر نحوی که یاد از جدّ خود «خیر البشر» کردم

نظر بر قامت دل‌جوی تو، زیبا پسر کردم

 

تسلّابخش دل بودیّ و بگْرفتندت از دستم

ز عمرم سیر گشتم تا که بر جسمت، گذر کردم

 

برای آن که شاید پیکرت را زنده دریابم

ز هر سو بسته شد راهم، تلاش بیش‌تر کردم

 

نمی‌شد چون به تنهایی، تنت از خاک بردارم

برای یاری‌ام، آخر جوانان را خبر کردم

 

نمودم پاک از لعل لبت خون تا زنم بوسه

ولی چون عمّه‌ات اِستاده بُد، صرف ‌نظر کردم

 

نگشتم سیر و ناچار از برت برخاستم زیرا

برای عمّه‌ات آن لحظه، احساس خطر کردم

 

تسلّابخش دل

به هر نحوی که یاد از جدّ خود «خیر البشر» کردم

نظر بر قامت دل‌جوی تو، زیبا پسر کردم

 

تسلّابخش دل بودیّ و بگْرفتندت از دستم

ز عمرم سیر گشتم تا که بر جسمت، گذر کردم

 

برای آن که شاید پیکرت را زنده دریابم

ز هر سو بسته شد راهم، تلاش بیش‌تر کردم

 

نمی‌شد چون به تنهایی، تنت از خاک بردارم

برای یاری‌ام، آخر جوانان را خبر کردم

 

نمودم پاک از لعل لبت خون تا زنم بوسه

ولی چون عمّه‌ات اِستاده بُد، صرف ‌نظر کردم

 

نگشتم سیر و ناچار از برت برخاستم زیرا

برای عمّه‌ات آن لحظه، احساس خطر کردم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×