مشخصات شعر

ریاض بتول

 

چون اذن جنگ، اکبر فرخنده‌جان گرفت

آتش به‌ خرمن همه پیر و جوان گرفت

 

جان عزیز شاه جهان را به‌ لب رسانْد

دهر، آن جهانِ جان چو ز جانِ جهان گرفت

 

چون عاکفان عرش، به‌ سیر جنان شتافت

چون طایران خلد، ره آشیان گرفت

 

دردا! که در دهان، عوض آب از عطش

خاتم، شبیه خاتم پیغمبران گرفت

 

لب‌تشنه جان سپُرد، لب آب آن ‌که خضر

ز آب دهانْش، زندگی جاودان گرفت

 

شه‌زاده چون سوار بر اسب عقاب شد

بابش پیاده، دست سوی آسمان گرفت

 

گفت: ای‌ خدا! تو شاهدی اینک که راه رزم

بر ناکسان، پیمبر آخر زمان گرفت

 

آن پیکری که زینت آل رسول بود

از هر کنار، تیر بلا در میان گرفت

 

آن قامتی که سرو ریاض بتول بود

بر سر، هوای سیرِ ریاضِ جنان گرفت

 

اینک علیّ‌ اکبرم از ظلم و کین کشند

قوم رسول بین که رسول امین کشند

 

ریاض بتول

 

چون اذن جنگ، اکبر فرخنده‌جان گرفت

آتش به‌ خرمن همه پیر و جوان گرفت

 

جان عزیز شاه جهان را به‌ لب رسانْد

دهر، آن جهانِ جان چو ز جانِ جهان گرفت

 

چون عاکفان عرش، به‌ سیر جنان شتافت

چون طایران خلد، ره آشیان گرفت

 

دردا! که در دهان، عوض آب از عطش

خاتم، شبیه خاتم پیغمبران گرفت

 

لب‌تشنه جان سپُرد، لب آب آن ‌که خضر

ز آب دهانْش، زندگی جاودان گرفت

 

شه‌زاده چون سوار بر اسب عقاب شد

بابش پیاده، دست سوی آسمان گرفت

 

گفت: ای‌ خدا! تو شاهدی اینک که راه رزم

بر ناکسان، پیمبر آخر زمان گرفت

 

آن پیکری که زینت آل رسول بود

از هر کنار، تیر بلا در میان گرفت

 

آن قامتی که سرو ریاض بتول بود

بر سر، هوای سیرِ ریاضِ جنان گرفت

 

اینک علیّ‌ اکبرم از ظلم و کین کشند

قوم رسول بین که رسول امین کشند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×