مشخصات شعر

کمانی تر

چون تو، ای لاله! در این دشت، گلی پرپر نیست

وَ از این پیر جوان‌مرده، کمانی‌تر نیست

 

دست و پایی، نفسی، نیمه‌نگاهی، آهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست؟

 

در کنار توام و باز به خود می‌گویم

نه حسین! این تن پوشیده ز خون، اکبر نیست

 

هر کجا دست کشیدم ز تنت، گشت جدا

از من، آغوش پُر و از تو، تنی دیگر نیست

 

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینۀ تو

دیدنی‌تر ز من و خندۀ آن لشگر نیست

 

استخوان‌های تو و پشت پدر، هر دو شکست

باز هم شکر! کنار من و تو، مادر نیست

 

کمانی تر

چون تو، ای لاله! در این دشت، گلی پرپر نیست

وَ از این پیر جوان‌مرده، کمانی‌تر نیست

 

دست و پایی، نفسی، نیمه‌نگاهی، آهی

غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست؟

 

در کنار توام و باز به خود می‌گویم

نه حسین! این تن پوشیده ز خون، اکبر نیست

 

هر کجا دست کشیدم ز تنت، گشت جدا

از من، آغوش پُر و از تو، تنی دیگر نیست

 

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینۀ تو

دیدنی‌تر ز من و خندۀ آن لشگر نیست

 

استخوان‌های تو و پشت پدر، هر دو شکست

باز هم شکر! کنار من و تو، مادر نیست

 

۱ نظر
 
  • sal40101@iasco.ir ۱۴۰۰/۰۶/۲۹

    بسم الله الرحمن الرحیم سلام شعر آقای لطفی واقعا شاهکار بود :من از یک روحانی گوشه این شعر را یاد داشتم (دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه ی تو ‏دیدنی تر ز من و خنده آن لشکر نیست )و خیلی دنبالش بودم تا اینکه اینجا دیدم چه اشکها که این شعر از چشم مردم گرفته است شعر آقای برقعی را اگر بیاورید واقعا زیبا و تاثیر گذار است مخصصوصا بیت های باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته‌ست؟! مثل آیینه‌ی در خاک مکدّر شده‌ای چشم من تار شده؟ یا تو مکرّر شده‌ای؟! من تو را در همه‌ی کرب‌وبلا می‌بینم هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×