مشخصات شعر

رسم تیر و کمان

 

ای کاش رسم تیر و کمان، در جهان نبود!

یا کار آن به طفل امام زمان نبود

 

خم شد برای راستی‌اش چون کمان، فلک

تیری که غیر اصغرش، آن را نشان نبود

 

آماده کرده بود فلک، آن خدنگ را

روزی که نام تیر و نشان را گمان نبود

 

از چاک حلقش، آب به او داد کز عطش

دانسته بود چرخ که او را زبان نبود

 

آن طفل را کشید در آغوش، مادرش

گفتا که جز لحد، به تو مهد امان نبود

 

شد سرد، حلقت از دم پیکان آب‌دار

از کوفیان سنگ‌دل، این هم گمان نبود

 

از بس فشانْد سوی فلک، خونِ حلقِ او

چشمی نبود کز غم او، خون‌فشان نبود

 

گر خون اصغرش نفشاندی به سوی چرخ

زین شرم، سرخ‌رو، شفقِ آسمان نبود

 

گر قطره‌ای از او نچکیدی به روی خاک

این ‌قدر رنگ و بوی گلِ ارغوان نبود

 

شد سرخ‌روی از دم خنجر، شهید عشق

بر نقد جان، جز این، محکِ امتحان نبود

 

رسم تیر و کمان

 

ای کاش رسم تیر و کمان، در جهان نبود!

یا کار آن به طفل امام زمان نبود

 

خم شد برای راستی‌اش چون کمان، فلک

تیری که غیر اصغرش، آن را نشان نبود

 

آماده کرده بود فلک، آن خدنگ را

روزی که نام تیر و نشان را گمان نبود

 

از چاک حلقش، آب به او داد کز عطش

دانسته بود چرخ که او را زبان نبود

 

آن طفل را کشید در آغوش، مادرش

گفتا که جز لحد، به تو مهد امان نبود

 

شد سرد، حلقت از دم پیکان آب‌دار

از کوفیان سنگ‌دل، این هم گمان نبود

 

از بس فشانْد سوی فلک، خونِ حلقِ او

چشمی نبود کز غم او، خون‌فشان نبود

 

گر خون اصغرش نفشاندی به سوی چرخ

زین شرم، سرخ‌رو، شفقِ آسمان نبود

 

گر قطره‌ای از او نچکیدی به روی خاک

این ‌قدر رنگ و بوی گلِ ارغوان نبود

 

شد سرخ‌روی از دم خنجر، شهید عشق

بر نقد جان، جز این، محکِ امتحان نبود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×