مشخصات شعر

قحط آب

چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد

دل‌های کودکان حسینی، کباب شد

 

اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش

چون گیسوان مادر زارش، رباب شد

 

آه از دمی! که همره بابش به قتلگاه

می‌رفت و در حرم ز غمش، انقلاب شد

 

آمد به رزم‌گاه و به دشمن، خطاب کرد

در گفت‌وگو، چنین پسر بوتراب شد:

 

کای قوم! طفل را گنهی نیست؛ پس چرا

آب روان به بستن رویش، صواب شد؟

 

شه گرم این سخن که جوابش بداد، خصم

پیکان حرمله، به سؤالش، جواب شد

 

جان داد روی دست پدر، طفل شیر‌خوار

وز این ستم، قلوب محبّان، کباب شد

 

افشانْد خون کودک شش‌ماهه بر سپهر

رنگ شفق به چهره‌ی گردون، خضاب شد

 

گشتی مدال سینه‌ی شه، خون اصغرش

«خوشدل»! که حفظ، مذهب و دین و کتاب شد

 

قحط آب

چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد

دل‌های کودکان حسینی، کباب شد

 

اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش

چون گیسوان مادر زارش، رباب شد

 

آه از دمی! که همره بابش به قتلگاه

می‌رفت و در حرم ز غمش، انقلاب شد

 

آمد به رزم‌گاه و به دشمن، خطاب کرد

در گفت‌وگو، چنین پسر بوتراب شد:

 

کای قوم! طفل را گنهی نیست؛ پس چرا

آب روان به بستن رویش، صواب شد؟

 

شه گرم این سخن که جوابش بداد، خصم

پیکان حرمله، به سؤالش، جواب شد

 

جان داد روی دست پدر، طفل شیر‌خوار

وز این ستم، قلوب محبّان، کباب شد

 

افشانْد خون کودک شش‌ماهه بر سپهر

رنگ شفق به چهره‌ی گردون، خضاب شد

 

گشتی مدال سینه‌ی شه، خون اصغرش

«خوشدل»! که حفظ، مذهب و دین و کتاب شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×