مشخصات شعر

قحط آب

چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟

چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟

 

شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین

بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب

 

فراتی را که کابینِ بتول آمد، نمی‌دانم

چرا کردند سد بر روی آل بوتراب، امشب؟

 

درون خیمه از فرط عطش، اطفال شاه دین

دو گونه هشته‌اند از هر طرف روی تراب، امشب

 

تمام اهل‌بیت مصطفی در خیمه‌گه عطشان

ولی ز آب روان، قوم مخالف کام‌یاب، امشب

 

رقیّه یک طرف غش کرده و افتاده بی‌طاقت

سکینه از عطش یک‌سو، دلی دارد کباب، امشب

 

ز بی‌شیریّ و سوز تشنه‌کامی، کرده غش اصغر

مگر خشکیده شیر از تف، به پستان رباب، امشب؟

 

یکی در کربلا بُگْذر، دلا! عبّاس را بنْگر

که هست از شرمِ اطفالِ حسین در پیچ و تاب، امشب

 

از این غم، خونِ دل، «صابر» فشانَد از بُن مژگان

که گردد سر خط آزادی‌اش «یوم ‌الحساب»، امشب

 

قحط آب

چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟

چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟

 

شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین

بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب

 

فراتی را که کابینِ بتول آمد، نمی‌دانم

چرا کردند سد بر روی آل بوتراب، امشب؟

 

درون خیمه از فرط عطش، اطفال شاه دین

دو گونه هشته‌اند از هر طرف روی تراب، امشب

 

تمام اهل‌بیت مصطفی در خیمه‌گه عطشان

ولی ز آب روان، قوم مخالف کام‌یاب، امشب

 

رقیّه یک طرف غش کرده و افتاده بی‌طاقت

سکینه از عطش یک‌سو، دلی دارد کباب، امشب

 

ز بی‌شیریّ و سوز تشنه‌کامی، کرده غش اصغر

مگر خشکیده شیر از تف، به پستان رباب، امشب؟

 

یکی در کربلا بُگْذر، دلا! عبّاس را بنْگر

که هست از شرمِ اطفالِ حسین در پیچ و تاب، امشب

 

از این غم، خونِ دل، «صابر» فشانَد از بُن مژگان

که گردد سر خط آزادی‌اش «یوم ‌الحساب»، امشب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×