مشخصات شعر

غزال دشت

چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!

چه خوش است ناز جانان، همه را به جان‌، خریدن!

 

چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری!

به منای کربلای تو، شها! به خون تپیدن

 

چه غمی ز بی‌پناهی؟ به حضور چون تو شاهی

که خوش آیدم به راه تو، شها! بلا کشیدن

 

چه شود اگر عمو جان! بروم به سوی میدان؟

که خوش است از تو فرمان و ز من به سر دویدن

 

چو غزال مجتبی شد، ز میان خیمه بیرون

به شتاب از پی آمد، شه دین، برای دیدن

 

چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی! چه باغبانی!

به حسن، صبا! خبر ده، که چه جای آرمیدن؟

 

بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر

چه خوش است از غزالی، همه گرگ‌ها رمیدن!

 

زند آتشم، «حسانا»! غم شاهزاده قاسم

بنِگر به دست گلچین، گل نوشکفته چیدن

 

غزال دشت

چه خوش است رنج و محنت، به ره وفا کشیدن!

چه خوش است ناز جانان، همه را به جان‌، خریدن!

 

چه خوش است جان سپاری، به قدوم چون تو یاری!

به منای کربلای تو، شها! به خون تپیدن

 

چه غمی ز بی‌پناهی؟ به حضور چون تو شاهی

که خوش آیدم به راه تو، شها! بلا کشیدن

 

چه شود اگر عمو جان! بروم به سوی میدان؟

که خوش است از تو فرمان و ز من به سر دویدن

 

چو غزال مجتبی شد، ز میان خیمه بیرون

به شتاب از پی آمد، شه دین، برای دیدن

 

چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی! چه باغبانی!

به حسن، صبا! خبر ده، که چه جای آرمیدن؟

 

بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر

چه خوش است از غزالی، همه گرگ‌ها رمیدن!

 

زند آتشم، «حسانا»! غم شاهزاده قاسم

بنِگر به دست گلچین، گل نوشکفته چیدن

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×