مشخصات شعر

سیزده ورق

ای گُل! چنان نسیم مرو از برابرم

لختی برابرم بخَرام، ای صنوبرم!

 

دارد کتاب زندگی‌ات، سیزده ورق

خواندم، نوشته است ورق‌های آخرم

 

با آب آب خویش، مرا آب کرده‌ای

جز اشکِ دیده‌ام ز کجا آب آورم؟

 

خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ!

پایت نمی‌رسد به رکاب، ای دلاورم!

 

با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من

می‌بوسمت به جای لبان برادرم

 

چون زودتر رسی ز عمو در کنار او

یک بوسۀ دگر دهمت، بهر اکبرم

 

بردار لب ز دستِ عمو، سوخت دست من

باشم چنان سپند، مَنـِه روی مجمرم

 

سیزده ورق

ای گُل! چنان نسیم مرو از برابرم

لختی برابرم بخَرام، ای صنوبرم!

 

دارد کتاب زندگی‌ات، سیزده ورق

خواندم، نوشته است ورق‌های آخرم

 

با آب آب خویش، مرا آب کرده‌ای

جز اشکِ دیده‌ام ز کجا آب آورم؟

 

خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ!

پایت نمی‌رسد به رکاب، ای دلاورم!

 

با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من

می‌بوسمت به جای لبان برادرم

 

چون زودتر رسی ز عمو در کنار او

یک بوسۀ دگر دهمت، بهر اکبرم

 

بردار لب ز دستِ عمو، سوخت دست من

باشم چنان سپند، مَنـِه روی مجمرم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×