مشخصات شعر

خیّاط ازل

کیست ماهی که چنین چهره برافروخته است؟

وز عطش بر لب دریا، جگرش سوخته است

 

سیزده ساله جوانی است که در عرصۀ عشق

قامت افروخته و چهره برافروخته است

 

قاسم است این پسر حُسن که خیّاط ازل

جامۀ سرخ شهادت، به برش دوخته است

 

از شرار عطش و تابش خورشید، دریغ!

هم رُخش، هم جگرش، هم دهنش سوخته است

 

این بُوَد نیروی طوفنده که در کرببلا

بهر امداد برادر، حسن، اندوخته است

 

بر عمو هدیه کند با تن پامال از اسب

آن‌ چه ایثار و وفا از پدر آموخته است

 

قاسما! آن چه «مؤیّد» به تو تقدیم کند

گوهر اشکی و شعریّ و دلی سوخته است

 

خیّاط ازل

کیست ماهی که چنین چهره برافروخته است؟

وز عطش بر لب دریا، جگرش سوخته است

 

سیزده ساله جوانی است که در عرصۀ عشق

قامت افروخته و چهره برافروخته است

 

قاسم است این پسر حُسن که خیّاط ازل

جامۀ سرخ شهادت، به برش دوخته است

 

از شرار عطش و تابش خورشید، دریغ!

هم رُخش، هم جگرش، هم دهنش سوخته است

 

این بُوَد نیروی طوفنده که در کرببلا

بهر امداد برادر، حسن، اندوخته است

 

بر عمو هدیه کند با تن پامال از اسب

آن‌ چه ایثار و وفا از پدر آموخته است

 

قاسما! آن چه «مؤیّد» به تو تقدیم کند

گوهر اشکی و شعریّ و دلی سوخته است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×