مشخصات شعر

طاقت حرب

 

زینب گرفت دستِ دو فرزندِ نازنین

می‌سود روی خویش، به پای امام دین

 

گفت: ای فدای اکبر تو، جان صد چو آن!

گفت: ای فدای اصغر تو، جان صد چو این!

 

عون و محمّد آمده از بهر عون تو

فرمای تا روند به میدان اهل کین

 

فرمود کودکند و ندارند حرب را

طاقت، «علی‌ الخصوص» که با لشگری چنین

 

طفلان ز بیمِ جان نسپردن به راهِ شاه

گه سر بر آسمان و گهی چشم بر زمین

 

گشت التماس مادرشان، عاقبت قبول

پوشیدشان سلاح و نشانیدشان به زین

 

این یک پی قتال، دوانید از یسار

آن یک پی جدال، برانگیخت از یمین

 

بر این یکی ز حیدر کرّار، مرحبا

بر آن دگر ز جعفر طیّار، آفرین

 

طاقت حرب

 

زینب گرفت دستِ دو فرزندِ نازنین

می‌سود روی خویش، به پای امام دین

 

گفت: ای فدای اکبر تو، جان صد چو آن!

گفت: ای فدای اصغر تو، جان صد چو این!

 

عون و محمّد آمده از بهر عون تو

فرمای تا روند به میدان اهل کین

 

فرمود کودکند و ندارند حرب را

طاقت، «علی‌ الخصوص» که با لشگری چنین

 

طفلان ز بیمِ جان نسپردن به راهِ شاه

گه سر بر آسمان و گهی چشم بر زمین

 

گشت التماس مادرشان، عاقبت قبول

پوشیدشان سلاح و نشانیدشان به زین

 

این یک پی قتال، دوانید از یسار

آن یک پی جدال، برانگیخت از یمین

 

بر این یکی ز حیدر کرّار، مرحبا

بر آن دگر ز جعفر طیّار، آفرین

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×