مشخصات شعر

شیرین نبرد

شد غلام شه ز عشق شاه، مست

ساغر و پیمانه را در هم شکست

 

گشت از خود، بی‌خود آن شوریده‌حال

پشت پا زد بر جهان و هر چه هست

 

گفت: مستیّ من از امروز نیست

مست می‌باشم، من از روز الست

 

گفت: شاها! اذن میدانم بده

تیر عمر من برون آمد ز شَست

 

هر چه باشم، نوکر این درگهم

از شراب عشق تو، گردیده مست

 

اذن جنگش داد تا سلطان دین

هم‌چو شیر خشمگین از جای جَست

 

حمله‌ور گردید بر قلب سپاه

زآن سیه‌رویان، فراوان کشت و بست

 

ناگهان افتاد از زین بر زمین

رشتۀ عمرش دگر از هم گسست

 

در کنار جسم آن شیرین نبرد

خسرو دنیا و دین آمد نشست

 

چهره بر چهرش نهاد و بعد آن

سوی حق بهر دعا برداشت دست

 

بار الها! کن تو خوش‌بوی و سفید

بوی و روی این غلام حق‌پرست!

 

شد، «رضایی»! روی او چون مه سفید

رونق خورشید تابان را شکست

 

شیرین نبرد

شد غلام شه ز عشق شاه، مست

ساغر و پیمانه را در هم شکست

 

گشت از خود، بی‌خود آن شوریده‌حال

پشت پا زد بر جهان و هر چه هست

 

گفت: مستیّ من از امروز نیست

مست می‌باشم، من از روز الست

 

گفت: شاها! اذن میدانم بده

تیر عمر من برون آمد ز شَست

 

هر چه باشم، نوکر این درگهم

از شراب عشق تو، گردیده مست

 

اذن جنگش داد تا سلطان دین

هم‌چو شیر خشمگین از جای جَست

 

حمله‌ور گردید بر قلب سپاه

زآن سیه‌رویان، فراوان کشت و بست

 

ناگهان افتاد از زین بر زمین

رشتۀ عمرش دگر از هم گسست

 

در کنار جسم آن شیرین نبرد

خسرو دنیا و دین آمد نشست

 

چهره بر چهرش نهاد و بعد آن

سوی حق بهر دعا برداشت دست

 

بار الها! کن تو خوش‌بوی و سفید

بوی و روی این غلام حق‌پرست!

 

شد، «رضایی»! روی او چون مه سفید

رونق خورشید تابان را شکست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×