مشخصات شعر

اشک ستاره

مثل پیغمبری سرِ نیزه، وه چه دل می‌بری سرِ نیزه

باز هم از نگات می‌ترسند، تو خودِ حیدری سر نیزه

 

همه‌جا من سر تو را دیدم، گاه دوری و گاه هم نزدیک

گاه پیش علیِ‌اکبر و گاه، در بر اصغری سرِ نیزه

 

چشم از روت بر‌نمی‌دارم، از سر زخم‌خورده‌ات حتی

هرچه باشد برادرم هستی، از همه برتری سرِ نیزه

 

چه نیازم به اینکه در این راه، بنشینی به روی دامانم

گرچه بالانشینی امّا باز، در برِ خواهری سرِ نیزه

 

بعد تو ای برادرم دیدی، کعب نی‌ها مرا نشان کردند

خواهرت که شبیه محتضر است، تو بگو بهتری سرِ نیزه؟

 

تا سرِ نیزه ماه را دیدم، یاد اشک ستاره افتادم

گفتم عباس جان کجارفتی؟ رفتی آب آوری سرِ نیزه؟

 

اکبر وقاسم وحبیب وزهیر، چقدر دور تو ستاره پُراست

ساقی‌ات هم که هست، کی گفته که تو بی‌یاوری سرِ نیزه؟

 

خطبه‌خوانی به پای من امّا، از کنارم تکان نخور باشد؟

تو که باشی دگر نمی‌ترسم، سایۀ این سری سر نیزه

اشک ستاره

مثل پیغمبری سرِ نیزه، وه چه دل می‌بری سرِ نیزه

باز هم از نگات می‌ترسند، تو خودِ حیدری سر نیزه

 

همه‌جا من سر تو را دیدم، گاه دوری و گاه هم نزدیک

گاه پیش علیِ‌اکبر و گاه، در بر اصغری سرِ نیزه

 

چشم از روت بر‌نمی‌دارم، از سر زخم‌خورده‌ات حتی

هرچه باشد برادرم هستی، از همه برتری سرِ نیزه

 

چه نیازم به اینکه در این راه، بنشینی به روی دامانم

گرچه بالانشینی امّا باز، در برِ خواهری سرِ نیزه

 

بعد تو ای برادرم دیدی، کعب نی‌ها مرا نشان کردند

خواهرت که شبیه محتضر است، تو بگو بهتری سرِ نیزه؟

 

تا سرِ نیزه ماه را دیدم، یاد اشک ستاره افتادم

گفتم عباس جان کجارفتی؟ رفتی آب آوری سرِ نیزه؟

 

اکبر وقاسم وحبیب وزهیر، چقدر دور تو ستاره پُراست

ساقی‌ات هم که هست، کی گفته که تو بی‌یاوری سرِ نیزه؟

 

خطبه‌خوانی به پای من امّا، از کنارم تکان نخور باشد؟

تو که باشی دگر نمی‌ترسم، سایۀ این سری سر نیزه

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×