مشخصات شعر

فصل عزا

هرچند دل از گریۀ شب‌های دعا سوخت

شیرازه‌ام امّا همه در کرب و بلا سوخت

 

هر صفحه‌ای از زندگی‌ام شرح فراقی است

هر لحظه‌ام عمری‌ست که در فصل عزا سوخت

 

جامانده به روی بدنم ردّ اسیری

روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت

 

یاد لب خشکیدۀ شش‌ماهه مرا کشت

آن لحظه که از لب زدنش سینۀ ما سوخت

 

تا خیمه‌مان هلهلۀ حرمله آمد

وقتی که گلو سرخ شد و تار صدا سوخت

 

آتش زدن اهل حرم شعله‌ورم کرد

دیدم چقدر خیمه ز داغ شهدا سوخت

 

دیدم به سرم خیمۀ آتش زده افتاد

دیدم که یتیمی به میان اسرا سوخت

 

سرها به سر نیزه و در حلقۀ آتش

هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت

فصل عزا

هرچند دل از گریۀ شب‌های دعا سوخت

شیرازه‌ام امّا همه در کرب و بلا سوخت

 

هر صفحه‌ای از زندگی‌ام شرح فراقی است

هر لحظه‌ام عمری‌ست که در فصل عزا سوخت

 

جامانده به روی بدنم ردّ اسیری

روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت

 

یاد لب خشکیدۀ شش‌ماهه مرا کشت

آن لحظه که از لب زدنش سینۀ ما سوخت

 

تا خیمه‌مان هلهلۀ حرمله آمد

وقتی که گلو سرخ شد و تار صدا سوخت

 

آتش زدن اهل حرم شعله‌ورم کرد

دیدم چقدر خیمه ز داغ شهدا سوخت

 

دیدم به سرم خیمۀ آتش زده افتاد

دیدم که یتیمی به میان اسرا سوخت

 

سرها به سر نیزه و در حلقۀ آتش

هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×