مشخصات شعر

شیران غاب

چون روز حرب، مهر شد از مشرق، آشکار

گفتی که تیره گشت، چو شب، روزِ روزگار

 

سر زد چو بانگ کوس مخالف، بلند شد

از سینۀ سپهر، بسی ناله‌های زار

 

چون دید قلّت سپه شاه کم‌سپاه

با صد هزار دیده، فلک گشت اشک‌بار

 

بعد از وداع اهل حرم، شاه جم‌خدم

بنْهاد رو به جانب میدان کارزار

 

بر پشت ذوالجناح چو بنْشست، عقل گفت:

بی‌‌پرده جلوه‌گر شده بر عرش، کردگار

 

این گفت: احمد است و نشسته است بر بُراق

و آن گفت: حیدر است و کشیده است، ذوالفقار

 

شیران غاب احمد مختارش از یمین

میران خیل حیدر کرّارش از یسار

 

یک‌یک اجازه‌جویی حربِ مخالفان

تا جان و سر کنند به خاک رهش، نثار

 

هر یک به سوی عرصۀ هیجا، قدم زدند

بر بام آسمان شجاعت، علم زدند 

شیران غاب

چون روز حرب، مهر شد از مشرق، آشکار

گفتی که تیره گشت، چو شب، روزِ روزگار

 

سر زد چو بانگ کوس مخالف، بلند شد

از سینۀ سپهر، بسی ناله‌های زار

 

چون دید قلّت سپه شاه کم‌سپاه

با صد هزار دیده، فلک گشت اشک‌بار

 

بعد از وداع اهل حرم، شاه جم‌خدم

بنْهاد رو به جانب میدان کارزار

 

بر پشت ذوالجناح چو بنْشست، عقل گفت:

بی‌‌پرده جلوه‌گر شده بر عرش، کردگار

 

این گفت: احمد است و نشسته است بر بُراق

و آن گفت: حیدر است و کشیده است، ذوالفقار

 

شیران غاب احمد مختارش از یمین

میران خیل حیدر کرّارش از یسار

 

یک‌یک اجازه‌جویی حربِ مخالفان

تا جان و سر کنند به خاک رهش، نثار

 

هر یک به سوی عرصۀ هیجا، قدم زدند

بر بام آسمان شجاعت، علم زدند 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×