مشخصات شعر

خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار، سری نیست که نیست

 

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

 

آتش از بال و پر سوخته جان می‌گیرد

زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست

 

یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد

پس از این امِ‌بنین را پسری نیست که نیست

 

یا به آن مادر سرگشته بگویید: «نگرد

چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست»!

 

تازیانه به تسلای یتیمی آمد

تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار، سری نیست که نیست

 

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

 

آتش از بال و پر سوخته جان می‌گیرد

زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست

 

یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد

پس از این امِ‌بنین را پسری نیست که نیست

 

یا به آن مادر سرگشته بگویید: «نگرد

چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست»!

 

تازیانه به تسلای یتیمی آمد

تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

۲ نظر
 
  • کرامت ۱۴۰۰/۰۵/۲۶

    جزاکم الله خیرا

  • سمانه ۱۳۹۵/۰۱/۲۱

    زیبا بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×